نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

این روزها ...

Sunday, 31 May 2015، 01:39 PM

این روزها که میگذرند...آخ از این روزها...هی آه میکشم، هی بغضم را فرو می‌دهم..هی با خودم مدام تکرار می‌کنم که درست می‌شود، بگذرد این روزها  و یک روز من با خودم ببالم که دختری با احساس بوده‌ام که با احساساتش زندگی کرده اما حرامش نکرده، قوی بوده، روی پای خود ایستاده، محکم بوده، درختی بوده که ریشه‌اش در خاک محکم بوده است...کار می‌کنم، صبح هفت و نیم صبح در محل کار حاضر می‌شوم، آخر روز آخرین نفر خارج می‌شوم، خودم را سرگرم کار کرده‌ام ، قصد کرده‌ام زبان و ورزش را از سر بگیرم. هر مشکلی که سر راهم هست را برمی‌دارم ، سعی می‌کنم کمتر با آدم‌ها درگیر بشوم، از روابط اجتماعی گریزان نیستم، اما تمایلی به صمیمیت با آدم‌ها نشان ندهم...گاهی چنان بغض می‌کنم که دلم می‌خواهد زار بزنم، اما اشک نمی‌شوم...تمام تنهاییم را چنان با دویدن و  تکاپوی زندگی می‌گذرانم که آخر شب فقط بیهوش شوم و فرصت فکر به هیچ چیز و هیچکس را نداشته باشم...آخ از این روزهای تنهایی و بی عدالتی که از آدم‌ها گریزانم کرده و به آدم‌ها معتادم...

موافقین ۱ مخالفین ۰ 15/05/31
notenevis ...

نظرات  (۱)

31 May 15 ، 14:54 fateme ramezanali
این پست خودِ منم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی