نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

گاهی هم باید حرف زد، باید از ناراحتی ها گفت، از دلخوری‌های بر زبان نیامده، از رازهایی که در دلت مانده کلام نشده. گاهی هم باید آنقدر بر سر  همه چیز بحث کرد تا ته‌نشین نشود دلخوری درون ظرف رابطه، تا همه چیز برسرجای خودش قرار گیرد، تا بدانی که همیشه راهی هست، تا تصور نکنی نمیفهمدت، نمیبیند تو را ، تا بدانی که اخمت را میفهمد، ناراحتی‌هایت درک شدنیست، که بدانی، فهمیدن هم آسان است اگر حرف بزنی. گاهی نباید تعلل کرد، نباید منتظر ماند تا چه پیش آید، باید ریسک کرد، در لحظه برای رفع دلخوری قدم برداشت، پیش قدم شد و حرمت تمام لحظات خوب بودن ، تمام خندیدن‌ها و آرامش داشتن‌ها را با یک رفع دلخوری و سوتفاهم ساده حفظ کرد.همین

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 June 15 ، 13:42
notenevis ...

همیشه گفته ام زندگی کوتاه تر از آن است که اگر از دست عزیزی، دوستی، رفیقی دلخور بودی به او نگویی. راستش دل دریایی داشتن خوب است، آن که دلت مثل گنجشک باشد هم اما در جای خودش گاهی عالیست. گاهی امواج پریشان دل دریاییت اگر جوابی درخور نگیرند آنقدر خودشان را به در ودیوار دلت میزنند که غصه ها تلمبار میشود، که کینه میشوند همین ناگفته ها. همیشه هم دل دریا داشتن خوب نیست، گاهی هم باید آنقدر دلت چون گنجشک باشد که بتوانی با شجاعت و جسارت هرچه تمامتر از ناگفته های گفتنی دلت بگویی و خودت را از دام هرچه ناراحتیست رها کرد و همچون همان گنجشک پرواز کرد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 24 June 15 ، 20:45
notenevis ...

یک مساله آن است که اگر رفتن را خوب بلدید و میدانید که چطور باید رفت پس رفتن را زودتر از موعدش شروع کنید پیش از آن که دیر بشود، پیش از آن که کسی اهلی بشود، که آن وقت شازده کوچولوی داستان زندگی کسی نشوید بی هوا. بعضی آدم ها کارهایی که بلد نیستند را بیشتر دوست دارند، یکی همین آدم هایی که ماندن نمیدانند، اما بر یاد گرفتنش اصرار می ورزند و دست آخر مثل کلاغک داستان میشوند که راه رفتن کبک را که یاد نگرفت، راه رفتن خودش راهم یادش رفت، آن وقت است که همانطوری که در گل بمانده پای دلشان نه ماندن را میدانند و نه رفتن را یادشان می آید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 June 15 ، 20:56
notenevis ...

تا همین چندوقت پیش فکر میکردم فروتن بودن تا حد انکار خود کردن خوب است، یا به بیان دیگر آن که یک نفر دربرابر تعریف های به حقی که از او میشود، تواضع به خرج بدهد و هی بخواهد انکار کند که نه اینطور نیست و آن گونه که میگویند نیست و لطف داری و از این جور تعارفات معمول خیلی هم خوب و متین و موقرانه است. تا همین چندوقت پیش خودآگاهی برخی آدم ها از نقاط ضعف و قوتشان و این که با توانایی های منحصربه‌فرد خودشان، خودی نشان بدهند حالم را به هم میزد. اما کم کم به این نتیجه رسیدم که آدمی که خودآگاهیش خوب باشد، که خودش را خوب بشناسد، محکم برسر تمام صفات خوب و مثبتش و تمام نقاط قوتش هم می ایستد، جایش باشد روی قابلیت هایش با اعتماد بنفس مانور میدهد، نیاز به تایید و تمجید آدم ها نداردو خودش را همانطور که هست قبول دارد و میداند که توان پرواز کردن هم دارد. الان دیگر به این باور رسیده ام که آدمی که در مسیر درست باشد به تمام صفات مثبت منفی خودش واقف است ولو آن که در جایگاهی که باید هم مجالی برای ابراز نبیند، اما باور دارد که توانمند است و میداند که  کجا فروتنی به خرج دهد و کجا رونمایی کند از تواناییش! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 June 15 ، 20:18
notenevis ...

بعضی آدم ها ذاتشان آن است که هرچه دلشان بخواهد اسباب ناراحتی دیگران را فراهم کنند، هرچقدر دلشان خواست با شوخی های آزاردهنده بقیه را برنجانند، اما آنقدر خودخواه باشند که اگر کسی شوخی یا حرف خودشان را به خودشان زد در حالی که عربده کشان شاکی بشوند، خودشان را در مقام همه چیز تمام دانا ببینند که بتوانند هرچه دلشان خواست بار ناراحتی به طرف مقابلشان تحمیل کنند. بعضی آدم ها شعور را در صف پیش از تولدشان حتی به قسط گدایی هم نتوانستند کسب کنند، تنها راهکار مقابلشان سکوت و بی توجهی و خندیدن در دلت به رفتارهایشان است. بعضی آدم ها حتی ارزش عصبانیت  و آزردگی خاطر و ناراحتی در لحظه راهم ندارند و آدمی این مساله را تنها با تجربه و گذر زمان میفهمد.


پ.ن:شاید یکی از روزهاییست که به تجربه فهمیدم که من ملزم به پاسخ آدم های بی ادب و بی شخصیت نیستم و گاهی یک سکوت معنادار و گرفتن خودت از دایره دوستان و آشنایان بعضی آدم ها بهترین و عمیق ترین پاسخ ممکن است.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 23 June 15 ، 12:32
notenevis ...

قطعا و حتما با این متن و نظرات دوست عزیزم موافقم! واقعا اصرار نباید کرد بر باهوشی زیاد!  شاید گاهی پشتکار بهتر باشه!


""ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﻢ ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺁﺭﻣﯿﻦ ﺗﺎ ﺣﺘﯽ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﻭﯾﺰﯾﺖ

ﻣﯿﮑﻨﻢ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻣﻮﺍﺩﻏﺬﺍﯾﯽ ﻭ ﯾﺎ

ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎﯼ ﻓﮑﺮﯼ ﺧﺎﺻﯽ ﻣﯿﺘﻮﻧﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﻫﻮﺵ ﺗﺮ ﮐﻨﻨﺪ!..

ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﺄﮐﯿﺪ ﺑﺮ ﺑﺎﻫﻮﺵ ﺷﺪﻥ ﺑﭽﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻋﺠﯿﺐ ﻭ ﻏﯿﺮﻗﺎﺑﻞ ﺩﺭﮐﻪ ، ﻭﺍﻗﻌﺎ ﭼﺮﺍ؟

ﭼﺮﺍ ﻣﺮﺩﻡ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺑﺎﻫﻮﺵ ﺑﻮﺩﻥ، ﻣﺘﺮﺍﺩﻓﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ! ؟

ﻫﻮﺵ ﺯﯾﺎﺩ ﺣﺘﯽ ﺿﺎﻣﻦ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ، ﭼﻮﻥ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻩ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻭ

ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺁﺩﻡﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﻫﻮﺵ ﻣﺘﻮﺳﻂ، ﺍﻏﻠﺐ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺎﻫﻮﺷﻪ , ﻋﻠﺘﺶ ﻫﻢ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ

ﻭﯾﮋﮔﯽﻫﺎﯾﯽ ﻣﺜﻞ ﭘﺸﺘﮑﺎﺭ، ﺩﻗﺖ ﻭ ﺟﺴﺎﺭﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮﻩ ... ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﻮﺵ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ

ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺳﺮﺁﻣﺪ ﺑﺎﺷﻪ ، ﻣﯽﺗﻮﻧﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺑﺸﻪ ﺑﺎ ﺩﺭﺩﺳﺮ ﻭ ﺩﻭﻧﺪﮔﯽ ﮐﻤﺘﺮ، ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ

ﺑﺮﺳﻪ. ﻣﯽﺗﻮﻧﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺑﺸﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺑﺒﯿﻨﯽ ، ﺟﻬﺎﻥﺑﯿﻨﯽ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺩﯼ

ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﻣﺜﻞ ﺑﻘﯿﻪ ﺍﺯ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﺭﻭﺯﻣﺮﻩ ﺭﻧﺞ ﻧﮑﺸﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﺣﺘﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺭﻧﺞ

ﺑﮑﺸﯽ!.. ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯽﺗﻮﻧﻪ ﻣﺎﻧﻊ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﺸﻪ , ﻃﺒﻖ ﺩﯾﺪﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺁﻣﺎﺭ ﺁﺩﻡﻫﺎﯼ

ﺑﺎﻫﻮﺵ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﻧﺪ.

ﺑﻪ ﺷﺨﺼﻪ ﺑﺎﻫﻮﺵﻫﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺼﺎﺣﺒﺖ ﻭ ﻫﻤﻨﺸﯿﻨﯽ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺄﯾﻮﺱ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ , ﮐﻪ

ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ﻧﺎﻫﻤﮕﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ﺩﺍﺋﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭﻧﺪ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﮐﻨﻨﺪ، ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ، ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ

ﺗﻔﺎﻫﻢ، ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ ﺗﺤﻤﻞ. ﺁﺩﻡﻫﺎﯼ ﺑﺎﻫﻮﺷﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﮐﺜﺮﺕ ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩﻫﺎ ﻭ ﻋﻼﺋﻖ

ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻫﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ، ﭼﻮﻥ ﻫﻮﺵ ﺑﺎﻻ، ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺁﺩﻡ ﺭﻭ ﭼﻨﺪﺑﻌﺪﯼ ﻣﯽﮐﻨﻪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪ

ﺑﻌﺪﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﺗﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺬﺍﺏ ﻭ ﺧﻮﺑﻪ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﻭﯾﮋﮔﯽ , ﻣﺘﻤﺮﮐﺰ ﺷﺪﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺕ

ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﺴﯿﺮ ﺭﻭ ﺳﺨﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ!.. ﻫﻮﺵ ﺯﯾﺎﺩ، ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﻟﺤﺎﻅ ﺁﻣﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻔﺎﻭﺕ

ﺑﺎ ﺍﮐﺜﺮﯾﺖ، ﻭ ﺍﯾﻦ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺑﻮﺩﻥ ﻟﺰﻭﻣﺎ ﭼﯿﺰ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﯿﺴﺖ !.. ﻧﺘﯿﺠﻪﺍﺵ ﮔﺎﻫﯽ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ

ﺟﺰﯾﺮﻩﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﻣﺤﺼﻮﺭ ﻭ ﺍﺳﺮﺍﺭﺁﻣﯿﺰ!..

ﭘﯿﻨﻮﺷﺖ : ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻫﻮﺵ ﻭ ﻧﺎﺑﻐﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ،ﺍﻭﻧﻢ ﺑﻪ ﺿﺮﺏ ﻭ ﺯﻭﺭ ﺑﺎﺯﯼﻫﺎﯼ ﻓﮑﺮﯼ ﻭ

ﻏﺬﺍﻫﺎﯼ ﺧﺎﺹ ﻭ ﻣﮑﻤﻞ ﻫﺎﯼ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﻣﺜﻼ ﺧﺎﺹ ﮐﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺑﺪﻭ ﺗﻮﻟﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩ ﻧﻮﺯﺍﺩ

ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻣﯿﺪﻥ. ﺍﮐﺜﺮﯾﺖ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺩﺭ ﺭﺩﻩ ﻫﻮﺷﯽ ﻣﺘﻮﺳﻂ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﭘﺪﺭﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ ﻭ

ﯾﺎ ﻣﻌﻠﯿﻤﯿﻦ ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩﻫﺎﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺿﺎﯾﺖﺑﺨﺸﯽ ﺭﻭ

ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. ﺑﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﭽﻪﻫﺎ « ﮐﻮﺩﮐﯽ » ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺳﺮﺷﺘﯽ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻨﺤﺼﺮ

ﺑﻪ ﻓﺮﺩﯼ ﺭﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻨﻨﺪ .

ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺑﺨﺶ ﻟﺬﺕ ﺑﺨﺶ ﻭ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﻪ ﻭ ﻣﺜﻞ ﻫﯿﭻ ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ

ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻪ!.. ﺑﺎ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺠﺎ ﻭ ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﭽﮕﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻧﮕﯿﺮﯾﻢ..

ﻫﻤﯿﻦ ..""

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 22 June 15 ، 19:43
notenevis ...

راه که یکی شد، "هم"راه داشتنش از لذت های زندگی میشود. همین که آدم خودش با خودش تکلیفش روشن بشود، که بداند از زندگیش چه میخواهد و چه نمیخواهد یعنی راهش را پیدا کرده، که تودرتوی زندگیش را گشته و یک راه پیدا کرده، آن وقت است که اگر همراهش را پیدا کند، که اگر برای جلو رفتنش یکی باشد که تشویقت کند، که تشویقش کنی و انگیزه هم بشوید،  زندگی مفهوم جدیدی پیدا میکند.به گمانم همه آدم ها در زندگیشان این همراه را باید داشته باشند که اگر نداشته باشند ادامه مسیر سخت میشود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 22 June 15 ، 19:22
notenevis ...

برای کسی که می نویسد، هرروزی که لغات با او همراهی نکنند، هرروزی که ذهنش خالی از حروف شود، همان روز را زندگی نکرده. بازی با لغات شاید تنها منبعیست که میتوان همیشه به آن مراجعه کرد و با تمام وجود از آن لذت برد، یک بازی که تنها همبازیت کلمات بی آزاری هستند که اگر نباشند، غیبتشان آزاردهنده میشود، حس میکنی فقط زنده بودی و زندگی نکردی. همین 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 22 June 15 ، 19:08
notenevis ...

دوست داشتن درست مثل نانیست که از تنور در آمده، تا داغ و تازه است لذت بخش است، دوست داشتن درست مثل آش رشته داغ در زیر اولین باران زمستانی در هوای سرد است، که اگر سرد شده باشد، که اگر از تب و تاب افتد دیگر بیانش بی فایده است... دوست داشتن را اگر به وقتش ابراز نکرد، اگر از تب و تاب افتاد، باز گفتنش یک بی تفاوتی را متفاوت نمیکند. انکارناپذیر است که همه آدم های این کره خاکی به دوست داشتن معتادند که اگر نبودند این همه "عشق" در این دنیا زاده نمیشد... راستش از مرگ دوست داشتن ها و عشق میترسم، از روزی که آدم ها از ترس پس زده شدن، از ترس تنها شدن ها به هم نگویند که چقدر همدیگر را دوست دارند، که دوست داشتنشان از تب وتاب افتد، که روزی هیچ عاشقی دست آن معشوقی که باید در دستانش نباشد میترسم...من از ناگهانی دیر شدن ها میترسم، از این همه بی تفاوتی و بی احساسی میترسم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 June 15 ، 21:42
notenevis ...

آدمیست دیگر، گاهی هم خودش جواب تمام سوالاتش را میداند، اما انگار بخواهد یکی دیگر همان حرف هایی را بزند که دلش میخواهد، که انگار دلش بخواهد خودخواسته گول بزند خودش را، آدمی گاه به جا روبرو شدن با واقعیت ترجیح میدهد برای مدت کوتاه هم که شده خودش را گول بزند، کمی کوچه علی چپ رفتن را امتحان کند. درست مثل آدم هایی که وقت ناراحتی فقط نیازمند تاییدند، فقط دلشان میخواهد شنیده شوند، دردشان فهمیده شود. آدمی گاه به وقت نیاز فقط دلش میخواهد همان حرف هایی را بشنود که خودش میخواهد، نه نصیحت، نه موعظه و پند و نه تجارب بقیه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 June 15 ، 21:32
notenevis ...