نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۲۲ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

تنها یک ثانیه بیشتر نیست اما همین کافیست برای جشن گرفتن بلندترین شب سال.بهانه ایست برای شروع فصلی سرد با گرمای وجود آدم هایی که دوستشان داری. زمستانتان پر از عشق آدم هایی که دوستشان دارید، دوستت دارند،  کسانی که قلبتان به یمن وجودشان می تپد و دلتان به عشق حضورشان گرم است. 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 21 December 15 ، 14:44
notenevis ...

در  زندگی تمام کارهایی که میکنی، تمام محبت هاو مهربانی که نثار این و آن میکنیبه خاطر دلت هست، که اگر نباشد کل مسیر یکطرفه زندگی را باخته ای بی آن که بهره ای از آن برده باشی. همین که منتی بر سر این و آن نداشته باشی کافیست تا بی توقع درونت خالی از کینه باشد، این وسط تنها یک چیز هست که ممکن است روزی آزارت بدهد، آن هم این است که تمام آدم ها قدردان نیستند، بعضی آدم ها قدرناشناس هم هستند، و آن که زیادی از هرچیزی ممکن است روزی زیادی هم باعث دلگیری و ناراحتی شود. باید مراقب اندازه ها بود، گاهی هم لازم است کمی تعادل را حفظ کرد و برای برابر شدن با همه آدم ها اندازه و قدر خودت را کم و زیاد نکرد. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 20 December 15 ، 17:54
notenevis ...

آدم باید بداند کی تلاش کند، و چه زمان پاروی همه چیز بگذارد و فراموش کند. آدم باید بداند کی روی ویرانه های پل های پشت سر پلی جدید بسازد و چه زمان همان ویرانه ها را هم از بین ببرد و بین زمین و آسمان رپی پلی معلق راه نرود که جانش، روحش.، روانش به خطر افتد. آدم ها اگر به وقتش تلاش کنند و به وقتش از همه چیز دست بکشند،  آن وقت حسرت کمتری هم به دلشان می ماند و لذت بیشتری میبرند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 19 December 15 ، 16:56
notenevis ...

من از آن دست آدم ها هستم که هرقدم روبه جلویی که بردارم، تصمیمات مهم زندگیم را همیشه با وسواس گرفته ام، اما میانه راه گاهی خیلی دلگیر شدم، ناامید شدم، انگیزه و هدف کم آورده ام و نیازمند یک بازیابی شده ام، اما از بخت و اقبال خوبم همیشه دوستان خوبی داشته ام که مایه دلگرمی شده اند، که به زندگیم آرامش بخشیده اند،  که آنقدر انگیزه هایم را تقویت کرده اند و همیشه کمک حالم بوده اند که گاهی توانم در تشکر از آن ها کافی نیست.  هرچه هست من آدم خوشبختی باید باشم که عزیزترین ها و رفیقانی دارم که زندگیم را برایم پراز معنا و رنگ های شاد کرده اند و حالم را خوب میکنند. خدایا شکرت.


بیست و هفتم آذرماه نودوچهار



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 18 December 15 ، 13:39
notenevis ...

ترس که سراغت آید، آن هم ترس از دست دادن، هرچه باشد از دستش میدهی، چه رویایی دور باشد، چه چیزی، ابزارو اشیایی بی ارزش و چه تعلق خاطر یا آدمی دوسداشتنی در زندگی... آن وقت است که از بس میخواهی،  میترسی و از بس میترسی نمیرسی، و اما گاهی از بس نمیشود، از بس تلاش کرده ای و نشده و نرسیده ای بی غیرت میشود آدم، بى تفاوت دیگر نمیخواهد، دیگر نمی‌ترسد.  به گمانم همان حالت اول بهتر باشد که داشته باشی، که رنج نداشتن سرت نباشد، حتی اگر ترس از دست دادنش باشد. اما هرچه هست چه ترسش، چه نداشتن هردو غم انگیز است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 17 December 15 ، 22:36
notenevis ...

بحث بر سر آن است که بین خواستن و شدن ها فاصله بدی افتاد و این قصه درازیست که تا بوده همین بوده. جاده ایست ناهموار که توانش را فقط کسی دارد که باور داشته باشد وارد کوه و جنگل که شد، مه هست، دره هست، پستی و بلندی که هرجایش زمین زد و نشست همانجا مقصدش نیست و به هرسختی که هست باید تا انتهایش برود. انتها هرچه باشد خوب است، هرچه پیش آید ته قصه نیست چرا که گاهی شروعیست برای دوباره و دوباره خواستن و بیشتر تلاش کردن و بیشتر از قبل خواستن تمام آرزوها و رویاهاییت چرا که همیشه آخر داستان خوب خواهد بود،  اگر اکنون خوب نیست پس باورکن که هنوز آخرش نیست ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 17 December 15 ، 22:25
notenevis ...

یک جایی نمیدانم از کدام نویسنده خواندم که "پرهیز  از نگاه کردن به کسی که شوق دیدارش کلافه ات کرده بود تنها معنیش یک چیز است، عاشق شده ای." داشتم با خودم فکر میکردم عاشقی چه علایم دیگری دارد؟ داشتم با خودم بررسی میکردم از کلافگی، شب بیداری هایی که شاعران به وفور در اشعارشان می آورند هم که بگذریم،  از تلاش برای جلب نظر معشوق و نرنجاندنش و هرکاری کردن برای حال خوبش هم که بگذریم، اصلا عشق فردیت هم دارد؟! با خودم فکر کردم که آدم ها باید متوهم باشند که قبل از آنکه خودشان را دوست داشته باشند، برای خود وقت کافی گذاشته باشند و منحصر به فرد بودن شخصیت خودشان را بشناسند به عشق فکر کنند! همین

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 17 December 15 ، 21:06
notenevis ...

دور شدن همیشه هم بد نیست، همیشه هم رفتن مفهومش" از دل برود هر آنکه از دیده برفت " نیست. گاهی باید به وقتش، درست زمانی که تکرار به جای تازگی نشست گذاشت و گذشت و رفت، تا بلکه دیگرانی باشند که ماندنت را قدردان باشند، تا دلی برایت تنگ بشود و ریشه محبتت بیخود و بیجهت خشک نشود.اصلا میدانی، خاصیت آدم همین است که درست مثل گیاهی که اگر آب زیاد به ریشه اش برسد، یا زیاد تشنه بشود میخشکد، آدم ها هم اگر زیادتر از حد نزدیک هم بشوند،  ریشه مهر و محبتشان خشکیده میشود، گه گاه باید فاصله گرفت، دور شد، تعادل را برقرار کرد تا محبت دچار فراموشی نشود.


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 16 December 15 ، 12:31
notenevis ...

پاییز پادشاه فصل ها، ای عزیز برگ ریز

با رقص خود عشوه ، بر شاخه ها مریز

این رقص برگ ها تا به فرش رسند

درآرد اشک ابرها تا ز عرش رسند


فاطمه


بیست و پنج آذرماه نودوچهار

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 15 December 15 ، 22:31
notenevis ...

بعضی آدم ها را هرچه بخواهی قضاوت نکنی، هرچقدر هم که بخواهی در حقشان مهربان باشی اما دست آخر انگار صفتی را با خودشان هرجا و هر زمان یدک می‌کشند. پلیدی انگار همان صفت باشد. قرار نیست دشمن خونی کسی باشی که نامت به پلیدی شناخته بشود، همین که گره از عقده ها و کم کاستی ها زندگی خودت را با گره انداختن به شادی های زندگی دیگری باز کنی، همین که جای برداشتن بار از دوش دیگری، بار اضافه کنی و آن وقت نمک برداری و زخم هایی که خودت مسببش بودی را نمک بپاشی یعنی اوج پلیدی و پلشتی و زشتی. آدم های پلید را باید به حال خودشان رها کرد، هرچند از دور مراقبشان بود که زندگیت را هدف قرار نداده باشند.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ 04 December 15 ، 13:39
notenevis ...