نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۶۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

آنقدری دور نشوید از زندگی کسی که خودتان را جمع کرده باشید و برده باشید، که آن وقت کسی از دلتنگیتان خسته شود و دیگر برای نزدیک بودنتان هم با تمام دلزده شدنش، دل آدم پرپر نزند... این ها همه اش نشانه میشود، نشانه هایی که برای آدم هایی که با احساسند، برای آن هایی که زندگی را قبل از زندگی کردن ، احساس میکنند، میشوند نشانه هایی از بی کسی، از تنهایی که تنها کسانی در آن راه دارند که هستند، که برای دلتنگیت هم ارزش قایلند ...که میان تمام لحظه هایت زیاد غیبت نمیکنند...آنقدر نباشید که دیگر بود و نبودتان برای آدم فرقی نکند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 August 17 ، 14:58
notenevis ...

از یک جایی به بعد نسبت به رفت و آمد آدم ها بی حس میشوی، دیگر زیاد به تلاطم نمی اندازدت آمدن آدم جدیدی که شاید رفیقت شود، شاید هیچ کس تو هم نشود...از یک جایی آدمی دلتنگی هایش را هم بلد میشود، میداند که با آن ها باید چه کند، برشان میدارد، می اندازدشان وسط بازیافتی که شب به شب میگذاردشان دم در، تا به چیز مفیدتری تبدیلشان کند...آدمی از مرحله ای که عبور کرد میفهمد که همه چیز مثل همیشه است، و اما چیزی که دیگر مثل همیشه نیست معنای حضور و بودن آدم هاست که آنقدر تغییر کرده که دیگر نه از بودنی زیاد دل خوش میشود  واز نبودنی زیاد غمگین...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 August 17 ، 14:54
notenevis ...

امیدواری بیش از حد میل به خودویرانگری دارد، آدمی که امید را از مرزهایش بگذراند، یک جا یک روز،  ناامیدی هزاربار بدتر از امید بر او غالب میشود. جایی گمان آن را داری که امیدواری و خوشبین بودن تنها خصلت های خوب روی زمین است که آدم ها را  میسازد و جایی دیگر در می یابی،  هرچیز با واقعیت تلاقی نیابد یک روز یک جایی میل به نابودیت پیدا میکند و آن وقت در کنار این دو واقع‌گرایی را هم اضافه میکنی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 August 17 ، 08:19
notenevis ...

آن را روزی که یکی را عمیق فهمیدی، یکی را زیادی درک کردی، همان روزیست که گمانت میرود که همزادت را پیدا کرده‌ای، همان وقت است که تمام هم و غمت می‌شود آن که با او بمانی، خاطره‌ها می‌سازی، خوشی‌ها و ناخوشی‌هایش را توما تحمل میکنی، اما شاید دلیلی برای نماندنت یافته باشی تا به وقت به گل نشستن قایق رابطه‌ات با مرور همه چیز بهتر بتوانی واقعیت را ببینی، چرا که زیادی از هرچیزی زیادی آزار می‌دهد. جایی در فیلم چهل سالگی شخصیت اول رمان دلیل می‌آورد که چرا با عشق اول خود ازدواج نکرده است ومی‌گوید: " شبیه تر از آن بودیم که بتوانیم با هم زندگی کنیم".

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 August 17 ، 08:11
notenevis ...

با بعضی آدم‌ها هم حرف میزنی، آن هم بعد از مدت‌ها، هی از آدم‌های آن موقع‌های زندگیش میپرسی، تک تک رفته‌اند انگار، هرکدام به نحوی، یکی عروس شده، یکی داماد، یکی دوستیش را برهم زده، یکی فرسنگها دورتر آن سر دنیا...اما امان از آدمی که اسمش را که می‌آوری طرف مقابل سکوت می‌کند.یک سکوت عمیق.حرف نمیزنی.سکوت میکنی تو هم.میگذاری کم کم به حرف آید، که اینطور شروع می‌شود که "بعضی آدم‌ها بخشی از خاطرات تو می‌شوند، اما نه آن بخش خوب، اما رفتنشان برای آن است که تو یاد بگیری چطور زندگی کردن را، که مسیر زندگیت از بعد از آن قشنگ‌تر شود، که آن وقت آدم‌های بهتری وارد زندگیت بشوند، نظم بگیرد ذهن نابسامان آن‌وقت‌هایت." انگار تمام نامنظمی زندگیش با رفتن همان آدم رفته بود. پرسیدم اما الان؟ خندید و از آدم جدید زندگیش برایم گفت، صدای خنده‌هایش برایم از آن طرف خط می‌گفت که الان خوشحال‌تر است، خوشبخت‌تر و آرام‌تر.لبخند به من برمی‌گردد، چشمانم برق می‌زند و در قلبم شادی می‌نشیند.شاید هم که دوستی یعنی همین مکالمات گاه به گاه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 August 17 ، 08:05
notenevis ...

گاهی لازم نیست تو مسیرت رو کج کنی تا آدم ها با تو هم مسیر بشن، بلکه گاهی لازمه در مسیرت قدم برداری تا یک جایی شاید همون آدمی که با تو هم مسیر نبود حتی در مسیری متقاطع به تو برسه و یا بهترین حالت اینه که یکی در مسیر خودت همراهیت کنه که این قشنگ ترین و ایده آل ترین حالت دوستی کردن و همراهی آدم هاست.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 24 August 17 ، 06:47
notenevis ...