نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۱۹ مطلب در دسامبر ۲۰۱۶ ثبت شده است

مهم است یک جا که رسیدی، چشم که برگرداندی، دنبال آشنا که گشتی، دست آخر دیدن چه کسی لبخند به لبت می آورد. شاید که در آن فضا همه برایت آشنا باشند، شاید که اصلا غریبه نبودی، غریبه نباشند، اما همانی که دیدنش لبخند به لبت می آورد که سریع سمتش بروی باید جایگاه مهمی در قلبت داشته باشد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 25 December 16 ، 12:11
notenevis ...

زخم خوردن از آدما هیچ وقت نباید دلیلی برای بد شدن آدمی باشه..نباید به خاطر بدی بقیه ، به خاطر زخم بقیه نمک بگیری دستت و زخمای بقیه آدما رو هم نمک پاشی کنی که با تو همدرد بشن...نمک به زخ دیگرون پاشیدن یه جور عقده ای هست که از درون یه آدم کینه ای پر از احساس و پر ازخشم فقط برمیاد...وقتی یکی بهت بدی میکنه میتونی فقط با لبخند از کنارش رد بشی و خودت رو ازش بگیری، اینجوری شاید خوب بودن تو باعث بشه که نبودنت بیشتر به چشم بیاد و در واقع این آدما باشن که از ، از دست دادنت بترسن و تحت هر شرایطی تو رو ناراحتت نکنن که بخوان از دستت بدن..زخم خوردن از آدما باید باعث بهتر شدن رفتار آدمی بشه...اونقدر خودت رو بسازی ، اونقدر به خودت ریاضت بدی تا این که به جایی برسی که کم کم در مقابل بدی دیگرون فقط یه لبخند بشی و بدون هیچ توقع و چشم داشتی بتونی با بقیه آدمای دور وبرت وقت بگذرونی و زندگی رو به خاطر بدی بقیه به کام خودت تلخ نکنی..شاید بهترین کار در مقابل بدی دیگرون فقط گرفتن خودت و خوبیات از اونا باشه...همین


پ.ن : از آرشیو وبلاگم...
 مطلب مال حدودا دوسال پیش هست که با یه سرچ گوگل درباره یه مساله کامل جدای از این متن رسیدم به متن خودم در وبلاگم.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 20 December 16 ، 04:54
notenevis ...

هر آدمی در زندگیش نیازمند چند تا رفیق هست،منظورم دوست نیست که دقیقا همان "رفیق" است.فرقی هم ندارد که نزدیک ترین آدم های زندگیت باشد یا یک غریبه ای که آمده و مرحله دوستی را گذرانده و حالا اسمش رفیق شده...یکی که هروقت دلت خواست بلندبلند فکر کنی بدانی حضورش در کنارت آنقدر موثر است که دیگر نیاز زیادی به صغری کبری چیدن نیست، همان ب بسم الله متوجه فهوای کلامت میشود، گاهی هم نصیحتت میکند و گاهی میداند که سکوتش از هزار هزار جمله تاثیرش بیشتر است، گاهی با تو درون غار تنهاییت می آید و گاهی بی آن که دل نگران بشود و کلافه ات کند با سوالات بی جواب آن بیرون منتظرت میشود تا خودت به حرف آیی، بعضی وقت ها هم میداند که چطور با یک جمله تمام ناگفته هایت را به زبان حال از درونت بیرون کشد...فکر میکنم در زندگی هر آدمی حضور حداقل دوسه نفر از این "رفیق" ها که تو را بلد باشند لازم است، اصلا واجب است. تعدادشان از تعداد انگشتان یک دست هم ممکن است تجاوز نکند اما همین ها دنیا را برایت زیباتر میکنند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 20 December 16 ، 04:53
notenevis ...

در زندگی تمام کارهایی که میکنی، تمام محبت هاو مهربانی که نثار این و آن میکنی به خاطر دلت هست، که اگر نباشد کل مسیر یکطرفه زندگی را باخته ای بی آن که بهره ای از آن برده باشی. همین که منتی بر سر این و آن نداشته باشی کافیست تا بی توقع درونت خالی از کینه باشد، این وسط تنها یک چیز هست که ممکن است روزی آزارت بدهد، آن هم این است که تمام آدم ها قدردان نیستند، بعضی آدم ها قدرناشناس هم هستند، و آن که زیادی از هرچیزی ممکن است روزی زیادی هم باعث دلگیری و ناراحتی شود. باید مراقب اندازه ها بود، گاهی هم لازم است کمی تعادل را حفظ کرد و برای برابر شدن با همه آدم ها اندازه و قدر خودت را کم و زیاد نکرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 20 December 16 ، 04:52
notenevis ...

می‌رود دامن‌کشان از محضر این پاییز هم 

شاخه ها خشکند و سرما می‌رسد از بیش و کم


باز هم یک فال حافظ در شب یلدای سرد 

می کند بیرون ز دل‌ها هر چه از اندوه و درد

شعر از: #فاطمه#نوت_نویس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 19 December 16 ، 18:31
notenevis ...

آدم باید بداند کی تلاش کند، و چه زمان پاروی همه چیز بگذارد و فراموش کند. آدم باید بداند کی روی ویرانه های پل های پشت سر پلی جدید بسازد و چه زمان همان ویرانه ها را هم از بین ببرد و بین زمین و آسمان رپی پلی معلق راه نرود که جانش، روحش.، روانش به خطر افتد. آدم ها اگر به وقتش تلاش کنند و به وقتش از همه چیز دست بکشند،  آن وقت حسرت کمتری هم به دلشان می ماند و لذت بیشتری میبرند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 19 December 16 ، 18:25
notenevis ...

یک جایی نمیدانم از کدام نویسنده خواندم که "پرهیز  از نگاه کردن به کسی که شوق دیدارش کلافه ات کرده بود تنها معنیش یک چیز است، عاشق شده ای." داشتم با خودم فکر میکردم عاشقی چه علایم دیگری دارد؟ داشتم با خودم بررسی میکردم از کلافگی، شب بیداری هایی که شاعران به وفور در اشعارشان می آورند هم که بگذریم،  از تلاش برای جلب نظر معشوق و نرنجاندنش و هرکاری کردن برای حال خوبش هم که بگذریم، اصلا عشق فردیت هم دارد؟! با خودم فکر کردم که آدم ها باید متوهم باشند که قبل از آنکه خودشان را دوست داشته باشند، برای خود وقت کافی گذاشته باشند و منحصر به فرد بودن شخصیت خودشان را بشناسند به عشق فکر کنند! همین

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 18 December 16 ، 12:16
notenevis ...

بحث بر سر آن است که بین خواستن و شدن ها فاصله بدی افتاد و این قصه درازیست که تا بوده همین بوده. جاده ایست ناهموار که توانش را فقط کسی دارد که باور داشته باشد وارد کوه و جنگل که شد، مه هست، دره هست، پستی و بلندی که هرجایش زمین زد و نشست همانجا مقصدش نیست و به هرسختی که هست باید تا انتهایش برود. انتها هرچه باشد خوب است، هرچه پیش آید ته قصه نیست چرا که گاهی شروعیست برای دوباره و دوباره خواستن و بیشتر تلاش کردن و بیشتر از قبل خواستن تمام آرزوها و رویاهایت...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 18 December 16 ، 12:14
notenevis ...

مثل کسی که در آسمان است و از درون پنجره هواپیما گه گاه فقط کورسویی از نور امید و زندگانی را  به طور پراکنده از آن بالا نظاره میکند، نشسته ام به تماشای زندگیم از میان همین نورهای اندکی که به چشمانم نور میرساند... انگار نوری درون چشمم نباشد، تمام درونم تاریک شده باشد و بغضی سنگین درون گلویم نه بالا برود و نه پایین برود.. نشسته ام به تماشا تا فرود آیم بر همین نورها یا سقوطی میان تاریکی ها و خاموشی همیشگی... روی دیوار درونی ذهنم انگار کسی با ناخن بلند در حال خراشیدن باشد، ورم کرده مغزم از شدت ازیاد افکاری که نه از حجمش کاسته میشود و نه  از وزنش...  دیگر نه صدایی به گوشم آشنا می آید و نه میلم به سخن گفتن است... تنها با بالی که توان رقابتش با بال های هواپیما نیست از این بالا به زندگی گاه تلخ و تاریک و خالی از هر امیدم نگاه میکنم...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 18 December 16 ، 07:27
notenevis ...

بعضی وقتا دنبال یه دری واسه فرار کردن میگردی غافل از این که این دری که تو داری دنبالش میگردی اصلا دری نبود ...یه زمانی دور تا دورت هیچ حصاری نبود ،دیواری نبود اما خودت سعی کردی و واسه فرار از مشکلات تمام دور وبرت رو دیوار ساختی و حالا هر سمتی رو نگاه می کنی میبینی که یه دیوار محکم روبروته و تو باید خرابش کنی واسه در اومدن از حصاری که خودت ساختیش..ای کاش وقتی که داری دیوارچینی میکنی به این قسمت داستان هم فکر کنی که یه روزی شاید لازم باشه همه دیوارا رو خراب کرد...مثل اون کرمی که دور خودش پیله تنهایی میپیچه و اما این کار رو به امید پروانه شدن انجام میده و روزی بالاخره اون پیله به پروانه ای زیبا تبدیل میشه...کاش حصار دورمون رو هدفمند دیوارچینی کنیم ...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 16 December 16 ، 06:41
notenevis ...