نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۴۴ مطلب در ژوئن ۲۰۱۶ ثبت شده است

هر آدم وبلاگ نویسی احتیاج دارد گاهی آرشیو خودش را بخواندو گاهی هم از به کاربردن بعضی کلمات و عبارات قلمبه سلمبه ای که به کاربرده خنده اش بگیرد. یک زمان نوشتن جان من بود چرا که اصلا شده بود دغدغه زندگی شخصیم، درست مثل اکسیژن شده بود برایم، اگر یک روز نمی نوشتم به حسابخودم آن روز زندگی نکرده بودم. یادم هست پیج فیسبوکم که به ثمر نشست و مخاطبان خودش را پیدا کرد ذوق زده تر هم شدم و انگیزه ام چندبرابر شد، تاحتی جایی پیش رفت که چندتایی ناشر هم سر وکله شان پیدا شد و حتی دوسه نفری هم پیشنهاد دادندکه برای مطالبم تصویرسازی کنند، اما نفهمیدم چه شد یکهو نوشتن دیگر جانم نشد، دغدغه هایم تغییر کرد؟ سرم شلوغ تر شد؟ حال و حوصله ام کم وزیاد شد؟ هرچه دنبال علت گشتم چیزی پیدا نکردم و به تنها دلیلی که رسیدم خودم بودم... از یک جایی به بعدکسانی نبودند که تشویقم کنند و من اماعادت کرده بودم به بودن آدم ها وفیدبک ها مکررشان، خودم سرگرم کار شدم و شاید مطالعه ام آنقدر کمتر از قبل شد که دامنه لغات ذهنم هم کاهش محسوس داشت... اما حالا بعد از این همه مدت دوباره انگار جان دوباره یافته باشم، انگاروارد یک دوره جدید از زندگی وبلاگی خودم شده باشم، انگار دوباره وبلاگ نویسی جانم باشدو دغدغه ام و دلم بخواهد همچون گذشته فعال باشم و بنویسم...باشد که به جایی که باید برسم مجددا:)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 01 June 16 ، 20:25
notenevis ...

آدمی که همیشه درونش یک انسان کمالگرای پرسر و صدا زندگی میکند که هیچ وقت از ایده آل های زندگیش نگذشته  ودایم در حال دویدن دنبال آمال و آرزوها و رویاهایش بوده ایتسادن بی معنیست...مگر آن که از لحاظ روحی مریض بشود، مگر آن که یکهو یک جا خسته بشود  وبرای مدتی کوله پشتیش را زمین بگذارد و فقط کمی استراحت کند...اینطور است که آنقدر کمالگرای درونت پرسر وصدا بوده باشد همیشه که قانع درونت مظلومانه آن کنار ایستاده باشد و هیچ وقت صدایش هم در نیاید.همین

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 01 June 16 ، 17:57
notenevis ...

خطاب به کسی می نویسم که نیست، کسی که باید می بود و اما نیست. خطاب به اویی که هنگامی که در میان حفره های شب حسی شبیه دلتنگی، شبیه تنهایی رخنه میکند و تمام تاریکی شب درون قلب و دلم رخنه میکند نیست... هیچ وقت نخواستم به یاد آورم تمام روزهایی که در کنارش آنقدر آرام بوده ام که دست خواب و خیالم را گرفته ام وبا چشمانی باز از میان مارپیچ خیال دست در دست او رد شده ام... خطاب به اویی می نویسم که بود اما نبود، که هست اما نیست، که زنده است درون قلبم ونیست. هربار بازمیگردم و می بینمش که چنان بر زندگانیم سایه افکنده که دوری از او را نتوانم تاب ییاورم. خطاب به او می نویسم تا بلکه شاید اما خطابه هایم برایش به تیر خطا نرود، شاید که روزی تمامشان را خواند و بیش از هرکس و هرچیزی در زندگانی عاشق من شد...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 01 June 16 ، 14:26
notenevis ...

داشتم فکر میکردم چرا خیلی از مردم با هم چشم توی چشم میشوند امابه هم لبخند نمیزنند، انگار یک مانعی پشت تمام صورت های عبوس باشد، یک جور کنترل کردن عضلات صورت برای حفظ پرستیژ انگار، امروز سعی میکردم به تمام آدم هایی که با آن ها در باشگاه روبرو میشوم لبخند بزنم، بعضی با لبخندجواب میدادندو بعضی اصلا محل نگذاشته یا رویشان را برمیگرداندند یاپاسخی نمیدانند.. برای من اما صورت آنها که جواب میدادند پراز انرژی مثبت بود. داشتم فکر میکردم چه شد که دست کودک درونمان را گرفتیم با خودمان بزرگش کردیم، خنده هایش را از او گرفتیم، مهربانیش را سرکوب کردیم و دیگر نخندیدیم، دیگر نگاهمان به هم مهربان نشد، نتوانستیم حس اعتماد و اطمینان را به هم القا کنیم وشادابی از ما گرفته شد. داشتم فکر میکردم کاش میشد  از ابتدا به آدم ها به جای این همه درس و تحصیل و کار و شغل وموفقیت ابتدا زنده نگه داشتن کودک درون را آموزش داد، مهربانی و عاطفه و اعتماد را یاد داد... اصلا برای شروع یاد بگیریم به آدم ها لبخند بزنیم، مطمئن باشید آنقدر انرژی مثبت میدهد که به امتحان کردنش می ارزد. 

#زندگی #لبخند #امید #مهربانی #روزهای_خوب 

#lifestyle #life #hope #smile #kindness #goodtimes #positiveoutlook #positivethoughts #positivelife

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 01 June 16 ، 14:12
notenevis ...