نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۳۴ مطلب در آگوست ۲۰۱۸ ثبت شده است

هفت ماه گذشت از روزی که از ایران خارج شدم! و امروز بعد از گذشت هفت ماه خیلی حس ها رو تجربه کردم که هیچ وقت توی عمرم تجربشون رو نداشتم. کسانی که الان ایران هستن فکر میکنن که کسانی که اونجا نیستن در صلح و آرامشن و بی خبراز همه چیز حتی حق نگرانی برای ایران رو ندارن. در حالی که خیلی از ماها اینجا دانشجو هستیم و هرلحظه با هرخبری ممکنه اتفاقی بیوفته و ویزای دانشجویی ماها بره روی هوا... این یک بعد قضیست و تقریبا همه ما اعضای خانوادمون در ایران هستن و نگرانی و غم و غصه اونا ما رو هم ناراحت میکنه، مورد دیگه این که دسترسی به فضای آزاد رسانه ای و اینترنت پرسرعت باعث میشه که ما بیشتر در معرض خواندن اخبار باشیم و با توجه به این که در بطن قضیه نیستیم استرس و نگرانی بیشتری رو تجربه کنیم. امروز با استادم حرف میزدم و داشتم میگفتم که من توی ایران سه سال تمام کار کردم و وقتی بابت حقوق من بحث شد، خیلی غمگین شدم چون اونقدر ریال بی ارزش شده که قابل بیان نبود. اونایی که رفتن ، اونایی که ایران موندن و اونایی که مهاجرت کردن... داستانا متفاوته و شدت تجربه احساسات و مشکلات ، اما واقعیت اینه سلامت روانی همه ما به عنوان یک ایرانی واقعا در خطره و خیلیمون دچار یک استرس و اضطراب مزمن شدیم که واقعا نمیدونیم چیکار باید کرد و توی این شرایط هیجانی جامعه خیلیا رو آوردن به تصمیمات آنی و لحظه ای... کاش اتفاقی بیوفته که حالمون 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 August 18 ، 15:21
notenevis ...

دل کندن از آدم ها آن هنگام سخت ترین کار ممکن است که ناخواسته باشد، که نخواهی اما نتوانی دل نکنی. که موعد فراموش کردن و گذشتن و گذر کردن رسیده باشد . مثل آن سفر دلچسبی که حال روز آخرش سر رسیده است اما تو نتوانی دل کندن را آغاز کنی از خوشی ، مثل آخرین جمعه عیدنوروز که فردایش باید دوباره سرکار بروی، مثل خیلی وقت هایی که ناخواسته است...دل کندن سخت ترین کار دنیاست اما پیش می آید که گاه آدمی تصمیم میگیرد به دل کندن و آن وقت است که یک جور دل میکند از هرچه هست و نیست انگار هیچ گاه وابستگی نبوده و انگار به نقطه صفر بازگشته است...گاه زمان میگذرد، احساس آدمی اما عوض میشود، سختیش انگار از یاد آدمی میرود و فراموش میکند یک زمان با چه زجری فراموش کرد  ودل کند، خاطره تلخی نشده است برایت چرا که به موقع حواست به رفتنت بود، چرا که دیر نشد...فراموش نکنیم که وقتی یک جا باید گذاشت و رفت و دل کند، دست دست نکنیم وکوله بارمان را جمع کنیم و برویم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 August 18 ، 12:44
notenevis ...

آدم تا یک جایی باری آدم هایی که دوستشان دارد، برای آدم های عزیز زندگیش وقت میگذارد، عشق نثارشان میکند، حرف میزند، اشک میریزد، لبخند میزند و تمام وجودش را پراز مهرو  محبت میبیند برایشان. از یک جایی به بعد اما همه اش میشود اشک های نانوشته، میشود اشک هایی که در پی هرقطره اش داستانی ، خاطره ای نهان شده است. وقتی جاده ای یک طرفه شد، وقتی آن کسی که باید نه تنها پاسخ درخور که بلکه چون دیواری بشود که هرچه بااو ملاطفت میکنی، چون سنگیست که تنها آزار میرساند سکوت و سرسختیش، دل آدمی آزرده میشود، دلگیر میشود آدمی و با تمام حس های منفی دنیا به ناگاه میریزد در دلش. آن وقت یک جا وامیدهد، دیگر پارو نمیزند، کشتی به مقصد نرسیده احساسش را رها میکند و تا مدتی سرگشته می ماند. آدم ها گاه آنقدر راحت نسبت به احساس دیگری بی توجهی میکنند، گاه آنقدر از آدم ها میگذرند و بازی میکنند که طرف مقابل را از زندگی سیر میکنند گاه...باید مراقب بود که با آدم های مهربان زندگیمان که دوستمان دارند چه رفتاری داریم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 August 18 ، 12:39
notenevis ...

جایی که رفتنت به آرامش خودت و بقیه کمک میکنه موندنت حماقتم که نباشه زیرسوال بردن دلیل بودنت میشه. اگر جایی حس کردی رفتن به نفعت هست ادای درخت رو درنیار و نخواه که به ریشه هایی که تو قلبت هست وفادار بمونی، هرجور هست گاهی باید ریشه هرچی هست و نیست رو از بیخ و بن نابود کرد و رفت.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 August 18 ، 12:13
notenevis ...