نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۱۴۸۲ مطلب توسط «notenevis ...» ثبت شده است

دوستی وبلاگی که همیشه ایمیل ها و فیدبک هایش ندیده و نشناخته حالم را خوب میکند، ایمیل زده بود که وبلاگ قبلیم پرانرژی تر وشادتر بودم. یادآوری کرده بود که چقدر همیشه از چاله روزمرگی فرار کرده ام، چقدر همیشه به امید معتاد بودم، چقدر پرشور و پرنشاط و پرانرژی بودم و اما الان که وبلاگم را از بلاگفا منتقل کردم، وبلاگم شبیه ماتمکده شده.. با خودم فکر کردم حرف حساب جواب ندارد، راست میگفت چندروزی بود که حالم خوب نبود، که زندگی سخت گرفت و من در اوج ناامیدی وا دادم... با خودم فکر کردم روحیه جودی ابوت وارم کجا رفت؟! همین شد که من در تاریخ بیست و چهار خردادماه نود وچهار باز هم روحیه جودی وارم احیا شد و همان دختر شاد، پرانرژی، خیال پردازو رویاپرداز، خوشبین به آینده و پر از شور و نشاط شیطنت میشوم که گاهی بر سر رسیدن به خواسته هایش بد لجباز میشود و تا رسیدن به خواسته هایش تلاشش را میکند. شاید هم به نوعی روحیه اسکارلتی که تا همیشه منتظر یک معجزه بماند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 14 June 15 ، 19:01
notenevis ...

به گمانم همین که یکی از نشانه های بلوغ آن است که در اوج دعوا هم بتوانی مراقب باشی صدایت از حد معمولی بالاتر نرود، زبانت  چاقوی تیز برنده نشود و آرامش درونت حفظ بشود. راستش همین که آدم بتواند با دیگران جوری رفتار کند که قابل احترام بودنش را با رفتارهای خودش به آن ها بقبولاند یعنی به نوعی بلوغ رفتاری رسیده. قدیمی ترها می گویند که احترام هرکسی دست خودش هست، به گمانم روزی که به این حرف رسیدی همان روز یعنی بزرگ شده ای!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 14 June 15 ، 18:49
notenevis ...

حرف حساب! 

اﮔﺮ ﺑﺎ ﻫﻤﻴﺪ ﻓﻘﻂ ﭼﻮﻥ ﭼﺎﺭﻩﻯ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻧﺪﺍﺭﻳﺪ، ﺑﻴﭽﺎﺭﻩﺍﻳﺪ. ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﻫﻤﻴﺪ ﻓﻘﻂ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﻢ

ﻋﺎﺩﺕ ﻛﺮﺩﻩﺍﻳﺪ، ﺩﻝﻣﺮﺩﻩﺍﻳﺪ. ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﻫﻤﻴﺪ ﻓﻘﻂ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﻧﻴﺎﺯ ﺩﺍﺭﻳﺪ، ﻛﺎﺳﺒﻜﺎﺭﻳﺪ. ﺍﮔﺮ ﺑﺎ

ﻫﻤﻴﺪ ﭼﻮﻥ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻳﺪ، ﻫﻨﻮﺯ ﺟﻮﺍﻧﻴﺪ ﻭ ﺧﻮﺵﺍﻗﺒﺎﻟﻴﺪ ﻭ ﺯﻧﺪﻩﺍﻳﺪ. ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﻫﻤﻴﺪ

ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻥﺗﺎﻥ «ﭼﻮﻥ » ﻯ ﻧﺪﺍﺭﺩ - ﻭ ﭼﻪ ﻣﻰﺩﺍﻧﻴﺪ ﺩﮔﺮ ﭼﻮﻥ ﺷﺪ، ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﻏﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ

ﺑﻰﭼﻮﻥ - ﭘﺲ ﻋﺎﺷﻘﻴﺪ. ﻭ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻛﻪ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻋﺸﻖ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﺍﺳﺖ؛ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻭ ﭼﺮﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ.


از صفحه Hosein Vi

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 14 June 15 ، 16:25
notenevis ...

مولانا در شعری میگوید:"هرکه در این جام مقرب تر است،  جام بلا بیشترش می دهند." حکایت ما آدم ها همین است، که اگر کسی را دوست داشته باشیم، برایمان عزیز باشد، حتی لحن و ادبیات به کاربردن حروفش هم مهم میشود، رفتارهایش آنقدر مهم میشوند که گاه یک اخم کافیست تا فکر کنی دنیا برسرت آوار شده. از مهم بودن آدم هاست که دلگیر میشوی ازشان و الا بد بودن یا بداخلاقی آدم ها چیز جدیدی نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 13 June 15 ، 19:40
notenevis ...

تقصیر ما نبود،  میخواستیم جایی در میان لحظات شاد  باقی بمانیم، روزگار لجبازی کرد، ماندیم جایی میان گذشته و آینده، حالمان گرفته شد. 


پ.ن: حال ما اما خوب است تو باور کن.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 13 June 15 ، 19:11
notenevis ...
الان نیم ساعت است زل زدم به این جمله از حسین پناهی که "دنیا را بغل گرفتیم گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد؛ خوابمان برد... بیدار شدیم دیدیم آبستن تمام دردهایش شده ایم." هی باخودم فکر میکنم چه شد که واقعا آنقدر غم رویم تاثیر گذاشت که امیدم هم تحت تاثیرش قرار گرفت!؟ داشتم فکر میکردم به این که چه کنم که این روزها بهتر بگذرند، که اگر خنثی شده ام و میخواهم قوی باشم جنگنده تر بشوم. همزمان با دیدن بازی والیبالیست ها با روسیه در لیگ جهانی باخودم زیر لب زمزمه میکنم درست میشود، بایدهمان آدم بشوم، باید دروغ های این دنیا را باور نکنم، باید نگذارم دنیا مرا آبستن غم کند که نه ماه باقیمانده را گرفتار غم باشم!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 13 June 15 ، 16:36
notenevis ...

آخرین باری که در نگاهت گم شدم

را یادت هست؟

تو در خیال بودی و حواست

پرت گندمزار موهایم بود

و من اما گمگشته ای غریب

مات چراغانی چشمانت

تو شاد بودی از لحظه لحظه

بودنمان کنارهم و من

 غمگین از ترس فراموشی

عطر حضورت کنار من

تو را در خیالم به تصویر 

کشیده ام، حضورت را

در قلبم حبس کرده ام

نرگس چشمانت را در

شیشه زمان ریخته ام

تا به وقت گم شدنت

یادت نرود مرا...






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 13 June 15 ، 12:48
notenevis ...

زندگی هرچقدر هم معادلاتش پیچیده باشد و شرایطش غیرقابل پیش‌بینی باشد اما دست آخر اگر یک برنامه ریزی درست پشت آن نباشد، زندگی بر پایه شانس و اقبال میشود و آن وقت اگر بر حسب اتفاق در جای نادرست قرار گرفتی حق اعتراض نداری! همین که بدانی برای رسیدن به آن تمام تلاشت را میکنی دیگر طبق برنامه پیش نرفتن همه چیز هم یک جا مفهومش را از دست می دهد و این درست همانجاییست که در مسیر درست قرار گرفته ای و برنامه‌ریزیت هم در همین مسیر است. فقط همین که بدانی چه میخواهی و چه نمیخواهی نصف ماجرا حل میشود و بقیه آن فقط کمی جاه طلبی میخواهد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 12 June 15 ، 20:38
notenevis ...

کاش بدانم دوستم داری، 

آن وقت مناظر پشت چشمانت

را قابی می‌کنم و

بر سر در قلبم می آویزم

کاش بدانم دوستم داری،

آن‌وقت تمام بیابان‌ها را

تا سبزی نگاهت پیاده می‌آیم

کاش بدانم دوستم داری

آن وقت تا قیام قیامت هم 

که شده، عطرحضورت 

را در شیشه زمان

حبس می‌کنم تا عطر

نفس‌هایت را در کنارم

احساس کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 12 June 15 ، 14:37
notenevis ...

داشت برایم از رنج‌های رسیدنش می‌گفت، از آزاری که کشیده بود تا برسد و اما آخرش نرسیده بود. بعد هی آخرش می‌گفت تو که نمی‌دانی خدا چقدر دوستم داشت که داستان آنطور تمام شد. الان صاحب یک بچه است، یک بچه گوگولی مگولی نازنازی که از عشق دومش، همانی که برایش نمرد، همانی که برایش جان نداد دارد. عاشقی‌ کم نکرده‌بود، کم شب‌ها بیدار نمانده بود به پای دعواهای شبانه‌شان اما آخرش نشده بود، یک شبه همه چیز برباد رفته بود و چندماه بعد یک نفر جدید، یک زندگی جدید و حالا اما از زندگیش چنان راضیست که وقتی برایم از گذشته ها می‌گفت انگار از یک کابوس بگوید که خواب چپی بوده باشد که تعبیرش زندگی خوب بعدیش بوده.داشتم با خودم فکر می‌کردم، همین است، عشق دو سر دارد، یک سرش عشق است ویک سرش تنفریست که مرز بین این دو به مویی بند است، اما دوست داشتن به مرور زمان حاصل می‌شود، شعله نمی‌کشاند که سرتاپای طرفین را بسوزاند. گر روزی پایت از روی طناب عشق لغزید یکهو تا قعر تنفر پیش می‌روی، خواستم بگویمش چقدر برایت خوشحالم که به عشقت نرسیدی، که مادری هستی که با افتخار از دوست داشتن مردت برای پسرت می‌گویی و عشق عادتی نشد برایت برای ماندن به زور...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 12 June 15 ، 14:20
notenevis ...