یک جایی نمیدانم از کدام نویسنده خواندم که "پرهیز از نگاه کردن به کسی که شوق دیدارش کلافه ات کرده بود تنها معنیش یک چیز است، عاشق شده ای." داشتم با خودم فکر میکردم عاشقی چه علایم دیگری دارد؟ داشتم با خودم بررسی میکردم از کلافگی، شب بیداری هایی که شاعران به وفور در اشعارشان می آورند هم که بگذریم، از تلاش برای جلب نظر معشوق و نرنجاندنش و هرکاری کردن برای حال خوبش هم که بگذریم، اصلا عشق فردیت هم دارد؟! با خودم فکر کردم که آدم ها باید متوهم باشند که قبل از آنکه خودشان را دوست داشته باشند، برای خود وقت کافی گذاشته باشند و منحصر به فرد بودن شخصیت خودشان را بشناسند به عشق فکر کنند! همین