دست کشیده ام، از همه چیز ، از همه کس ، از همه ی آن چه که از من آدمی میسازد که خودخواه نیست و سعی میکند همیشه تعادلی بین خودش و آدم های زندگیش ایجاد کند و حواسش به همه باشد ودر این میان به زندگی خودش هم برسد. دست کشیده ام از مادر درونم. مادری که همیشه درونم بیداد میکند از بچگی ، برای همه دوستانم ، عزیزانم .. گاه لازم است حجم خودخواهیت آنقدر بشود که جز خودت، دنیای خودت ، رویاهایت ، تنهاییت و زندگی و اهداف خودت هیچکس در میان نباشد. باید دیواری کشید دور خودت ... نه آن که ضداجتماع بشوی، نه آن که با کسی معاشرت نکنی، نه آن که مهربان نباشی و نه آن که وفاداری و از خودگذشتگی درونت بمیرد که زندگی همانند سابق جاریست . اما فکر تو ، درونت و رفتارت کمی تغییر میکند و شاید این از اثرات نزدیک شدن به سی سالگی باشد... کمی متین تر، موقرتر، محتاط تر و محافظه کار تر به زندگی نگاه میکنی و سعی میکنی به آدم ها فرصت بدهی که آن ها هم کمی برای بودنت تلاش کنند. کمی برای از دست ندادنت بجنگند و کمی به تو اجازه بدهند که نباشی، که دلتنگت بشوند، دلتنگشان بشوی و از همیشه در دسترس بودنت شاکی نباشی. شاید هم کمی به آدم ها بفهمانی که مهربانیت برسر همه از سر نیاز نیست که از درون دل آدمی می آید که همیشه متعجب و حیرت زده از نظم جهان و همچنین دنیای آدم ها سعی در آن داشته که به زندگی خودش و عزیزانش هم نظم و تعادلی بخشد...و من زنی در آستانه سی سالگی که کمتر از چارماه به آن باقیست، مدتیست دور خودم دیواری کشیده ام، از تنهایی محضم محظوظ و شادم و تمام تلاشم همچنان آن است که انسان خوبی بمانم. این روزها، گه گاه دلم هوای نیمه گمشده ام را دارد و اما آنقدر دل صبوری دارم که هیچ گاه عجله نکنم برایش...پخته تر، آرام تر، صبورتر و البته قوی تر، محکم تر و مصمم تر به آرزوها و رویاهایی فکر میکنم که تنها باید از پس همه شان بر آیم.
برگرفته شده از notenevis.blog.ir
In a couple of months I turn to 30 year old. Thirty, flirty and thriving! However, consciously I’m trying to evaluate myself and see how much I reach to the goals I set in my life to reach by 30! I’m really happy that I achieved most of them and surely I will do better. I do not feel that age really matters until the time that you feel the thrills and joys of life in yourself and the child with in you is alive.