آدمیست دیگر، گاهی هم دوست دارد یکی یک جای دنیا، یک زمانی همانطور که خودش نسبت به علایقش شور و هیجان دارد و دوستشان دارد، علاقه و شور و هیجان نشان بدهد، که آن وقت هیجانش دوبرابر بشود، که بداند تنها نیست، که حس کند علایقش قابل درکند، که مفهومشان برای خودش چندبرابر بشود واعتمادبنفس برای ادامه مسیرش بگیرد. گمان میکنم هیچ چیز در این دنیا اندازه دوست داشتن یک آدم توسط فردی دیگر آن هم همانطوری که آدم خودش را دوست دارد و یا حتی بیشتر به او آرامش واعتمادبنفس ادامه مسیر ندهد . اصلا همین که آدمی بتواند بی پروا کنار یک نفر بلند بلند فکر کند،همانطور که در خلوتش با خودش حرف میزند یعنی لذت همه عالم.غیر از این است؟