نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلخوشی» ثبت شده است

ازم آرامو بگیر

دلخوشی هامو بگیر

اما احساسم رو نگیر...

نمیشود که به یکی هی مدام بگویی که خودت باش، هرجور راحتی زندگی کن ، یکی که روحش را لمس کرده ای، رفتارهایش برایت ملموس است و آنقدر میشناسیش که به قول آن شعر چارتار کوچه کوچه بلدش باشی در حالی که تو خودت نیستی، مصلحت اندیشی میکنی و جواب مهربانی های، ملاطفت ها، احساسات و رفتارهایش را متناسب پاسخ ندهی...ذره ذره آبش میکنی بی آن که خودت بدانی، ذره ذره احساسش را از او میگیری، خورد خورد او را میشکنی و نسبت به همه چیز بی تفاوت  وسِرش میکنی بی آن که حتی شاید خواسته باشی...نمیشود که بگویی هرکس مسوول رفتار خودش هست در حالی که وقت هایی تنهاییش به تو پناه آورده باشد، وقت هایی ناراحتیش را پیش تو آورده باشد و تو اما "مصلحت اندیشی" کرده باشی و تنهایش گذاشته باشی تا خودش دخل خودش وسایه اش را در تنهایی اش آورده باشد...آن وقت است که یک نفر اینطور احساساتش پودر میشود، خودش برسر خودش آوار میشود، خودش روی دست خودش می ماند و غم های درون عالم خالی میشود درون دلش ... آن وقت است که هی بغض هایش را میخوردو  دست خودش را میگیرد میرود در تنهایی و خلوت خودش، عمیق ترین غار دنیا را حفر میکند، دست خودش و دلش را میگیرد و میرود درون غار ...این میان شاید گم شد، شاید دیگر کسی پیدایش نکرد، شاید آب شد، شاد هم آتش گرفت و دود شد بی آن که کسی اثری از او ببیند...باید مراقب احساسات فروخورده آدم ها بود، یکی دست خودش را میگیرد  وبا خودش میرود توی غار تنهاییش ، یکی پیله میتند به دور خودش تا پروانه شدن و یکی هم آنقدر شجاعتش را ندارد که بردارد و قید احساسش را بزند و آنقدر بغضش میترکد و اشک میریزد تا تمام شود یک روز و یکی هم آنقدر خوش شانس است که میتواند راحت بدون دلهره و ترس از احساسش حرف بزند و بازخورد خوب هم بگیرد، اما بدترینشان همان ها هستند که میروند بی ان که اثری از خودشان به جا بگذارند، بی ان که بگویند چطور آب شدند، دود شدند  وچطور نسبت به همه چیز یکهو سرد و بی احساس و بی تفاوت شدند و تنها به تماشای سایه خودشان نشستند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 08 May 16 ، 19:17
notenevis ...

زندگی ، راز بزرگی ست که در ما جاری ست
زندگی ، فاصله ی آمدن و رفتن ماست
رود دنیا ، جاری ست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن ، به همان عریانی ، که به هنگام ورود ، آمده ایم
قصه آمدن و رفتن ما تکراری است
عده ای گریه کنان می آیند
عده ای ، گرم تلاطم هایش
عده ای بغض به لب ، قصد خروج
فرق ما ، مدت این آب تنی است
یا که شاید ، روش غوطه وری
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد ، هیچ !!!
زندگی ، باور تبدیل زمان است در اندیشه عمر
زندگی ، جمع طپش های دل است
زندگی ، وزن نگاهی ست ، که در خاطره ها می ماند
زندگی ، بازی نافرجامی است ،
که تو انبوه کنی ، آنچه نمی باید برد
و فراموش شود ، آنچه که ره توشه ماست
شاید این حسرت بیهوده که در دل داری ،
شعله ی گرمی امید تو را ، خواهد کشت
زندگی ، درک همین اکنون است
زندگی ، شوق رسیدن به همان فردایی ست ، که نخواهد آمد
تو ، نه در دیروزی ، و نه در فردایی
ظرف امروز ، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با ، امید است
زندگی ، بند لطیفی است که بر گردن روح افتاده ست
زندگی ، فرصت همراهی تن با روح است
روح از جنس خدا
و تن ، این مرکب دنیایی از جنس فنا
زندگی ، یاد غریبی ست که در حافظه ی خاک ، به جا می ماند
زندگی ، رخصت یک تجربه است
تا بدانند همه ،
تا تولد باقی ست
می توان گفت خدا امیدش
به رها گشتن انسان ، باقی است
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه ی برگ
زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود
زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر
زندگی ، باور دریاست در اندیشه ی ماهی ، در تنگ
زندگی ، ترجمه ی روشن خاک است ، در آیینه ی عشق
زندگی ، فهم نفهمیدن هاست
زندگی ، سهم تو از این دنیاست
زندگی ، پنجره ای باز به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست ،
آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم ،
در نبیندیم به نور
در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل ، برگیریم ،
رو به این پنجره با شوق ، سلامی بکنیم
زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است
سهم من ، هر چه که هست
من به اندازه این سهم نمی اندیشم
وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندیست
شاید این راز ، همان رمز کنار آمدن و سازش با تقدیر است

کیوان شاهبداغی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 19 July 15 ، 12:06
notenevis ...