میشود عاشق آدمها بود، در حالی که دورترین نقطه از آنها ایستادهای! میشود انسان بود، انسانیت داشت، اما در حوالی آدمها، در نزدیکی آنها زیاد قدم نزد، که نزدیک شدن زیاد به آدمها درست مثل نزدیک شدن خورشید به زمین است، که اگر فاصلهاش دورتر شود یخ میزند همه چیز، و اگر فاصله نزدیکتر شد همه چیز را به آتش میکشاند! میشود با آدمها رفاقت کرد، با خندهشان مست شد، از آنها انرژی گرفت، به آنها امید داد، لبخند هدیه داد، اما، اما نمیشود که از حدی فراتر رفت و نزدیک شد که عواقبش هرچه شد با خودت هست...که اگر به کسی نزدیک شدی، اهلیش کردی، آن وقت نگهداری از گلت را باید با جان دل بپذیری، و الا باید به عشقت به آدمها، به دوست داشتن آدمها، به انسانیت شک کرد.