نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوست‌داشتن» ثبت شده است

روابطی هستند که آغاز آن‌ها و مسیرشان آنقدر زیباست که دیگر به پایانش نمی‌توانی فکر کنی، درست مثل حرکت در جنگلی پراز ابر و لطافت و خنکای هوایی دلنشین که لحظه‌اش ممکن است تو را چنان در خود گم کند که پیدا شدنت با تنها بودن یک راهنما امکان پذیر بشود...اما گاهی با خودت فکر می‌کنی مگر غیر از آن است که قرار است تهش یکی بشود دوستی خوب، رفیقی ماندگار؟ غیر از ان است که این مسیر پراز آرامش است؟ غیراز آن است که شاید یک روز جبر روزگار، یا شاید درگیری های زندگی آرامش را جور دیگری برایت تعریف کند و مثال خیلی دیگر از رفیقانت تورا از دوستان حالت جدا کند؟ پس بگذار تالذت ببری از زندگی، آنقدر که از حال خوبت سرشار بشوی  وبس...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 06 August 15 ، 23:12
notenevis ...

وقتی تو نیستی نه هستهای ما چونان که بایدند نه بایدها
مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خوانم
چندیست لبخند ها ی لاغر خود را در دل ذخیره می کنم باشد برای روز مبادا
اما در صفحه های تقویم روزی بنام روز مبادا نیست
آنروز هر چه باشد روزی شبیه دیروز، روزی شبیه فردا، 
روزی درست مثل همین روزهای ماست 
اما کسی چه میداند شاید امروز نیز روز مبادا باشد 
وقتی تو نیستی نه هستهای ما چونان که بایدند نه بایدها 
هر روز بی تو روز مباداست . . . !!! ”


― قیصر امین‌پور


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 04 August 15 ، 18:02
notenevis ...

داشت برایم از رنج‌های رسیدنش می‌گفت، از آزاری که کشیده بود تا برسد و اما آخرش نرسیده بود. بعد هی آخرش می‌گفت تو که نمی‌دانی خدا چقدر دوستم داشت که داستان آنطور تمام شد. الان صاحب یک بچه است، یک بچه گوگولی مگولی نازنازی که از عشق دومش، همانی که برایش نمرد، همانی که برایش جان نداد دارد. عاشقی‌ کم نکرده‌بود، کم شب‌ها بیدار نمانده بود به پای دعواهای شبانه‌شان اما آخرش نشده بود، یک شبه همه چیز برباد رفته بود و چندماه بعد یک نفر جدید، یک زندگی جدید و حالا اما از زندگیش چنان راضیست که وقتی برایم از گذشته ها می‌گفت انگار از یک کابوس بگوید که خواب چپی بوده باشد که تعبیرش زندگی خوب بعدیش بوده.داشتم با خودم فکر می‌کردم، همین است، عشق دو سر دارد، یک سرش عشق است ویک سرش تنفریست که مرز بین این دو به مویی بند است، اما دوست داشتن به مرور زمان حاصل می‌شود، شعله نمی‌کشاند که سرتاپای طرفین را بسوزاند. گر روزی پایت از روی طناب عشق لغزید یکهو تا قعر تنفر پیش می‌روی، خواستم بگویمش چقدر برایت خوشحالم که به عشقت نرسیدی، که مادری هستی که با افتخار از دوست داشتن مردت برای پسرت می‌گویی و عشق عادتی نشد برایت برای ماندن به زور...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 12 June 15 ، 14:20
notenevis ...