نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سی سالگی» ثبت شده است

وقتی آدمی باشی که به امید اعتیاد داشته باشی، یا شاید بهتر باشد اینطور بگویم که وقتی آدمی باشی که همیشه از امیدوار بودنت هم لذت برده باشی و حتی وقت‌های که در اوج ناامیدی بوده‌ای، حتی وقت‌هایی که تنهاترین آدم روی زمین شده‌ای باز هم یک اشتیاق لطیف بدود زیر پوستت که خدایی هست آن بالا که مراقبت هست، که حواسش به تو هست حتی اگر حواست به او نباشد، و وقتی که بیشتر روزهایت چشمت را که صبح باز میکنی سرت را بالا بگیری و به خدایت بگویی مراقبم باش، کمی آرامش هم به زندگیت تزریق می‌شود. حتی اگر سردرگم ترین، بلاتکلیف‌ترین، گیج ترین آدم روی زمین شده باشی( که این روزها شده‌ام) و حتی اگر با برگشت به عقب و نگاه به پشت سرت و سه سال قبلی که به طور قطع به یقین بدترین روزها و سال‌های عمرت بوده‌اند، هی با خودت تکرار کنی که چرا نود و چهار هم اینطور شده است، باز هم خودت را نمی‌بازی، قوی باقی می‌مانی، استوار و محکم خودت را از چاله‌های روزمرگی میکشی بیرون،سعی میکنی  مثل همیشه دختر تنهای مستقلی باشی که خودش از پس زندگیش برمی ‌آید. راستش تمام تلاشم آن است که در سی سالگی بتوانم با افتخار سرم را بالا بگیرم و بگویم خوب بود، خوش گذشت تا بدین جای مسیر. هنوز نزدیک به پنج سال وقت دارم. آدمی کمالگرا، ایده آیده آل گرا، خیال پردازی مثل من تمام رویاهایش و آرزوهایش زا با تمام وجود باور دارد و برای رسیدن به تک تک آرزوهایش تمام تلاشش را می‌کند. همین.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 22 July 15 ، 06:23
notenevis ...