وقتی دلت میگیره فال حافظ میگیری و عجیب فالت به دلت میشینه اونجا که میگه :
در اندرونِ منِ خستهدل ندانم کیست | که من خموشم و او در فَغان و در غوغاست | |
دلم ز پرده برون شد، کجایی ای مطرب؟ | بنال، هان! که از این پرده کار ما به نواست |
عاشق زنی مشو که میخواند
که زیاد گوش میدهد
زنی که مینویسد
عاشق زنی مشو که فرهیخته است
افسونگر، وهمآگین، دیوانه
عاشق زنی مشو که میاندیشد
که میداند که داناست، که توانِ پرواز دارد
به زنی که خود را باور دارد
عاشق زنی مشو که هنگام عشق ورزیدن میخندد یا میگرید
که قادر است جسمش را به روح بدل کند
و از آن بیشتر عاشق شعر است
(اینان خطرناکترینها هستند)
و یا زنی که میتواند نیم ساعت مقابل یک نقاشی بایستد
و یا که توان زیستن بدون موسیقی را ندارد
زنی که از سیاست سر در می آورد
زنی که از بی عدالتی بیزار است
عاشق زنی مشو که بازی های توپی و فوتبال را دوست دارد
زنی که فارغ از ویژگی های صورت و پیکرش، زیباست
عاشق زنی مشو که پُر، مفرح، هشیار، نافرمان و جوابده است
که پیش نیاید که هرگز عاشق این چنین زنی شوی
چرا که وقتی عاشق زنی از این دست میشوی
که با تو بماند یا نه
که عاشق تو باشد یا نه
از اینگونه زن، بازگشت به عقب ممکن نیست
هرگز
کاش بدانم دوستم داری،
آن وقت مناظر پشت چشمانت
را قابی میکنم و
بر سر در قلبم می آویزم
کاش بدانم دوستم داری،
آنوقت تمام بیابانها را
تا سبزی نگاهت پیاده میآیم
کاش بدانم دوستم داری
آن وقت تا قیام قیامت هم
که شده، عطرحضورت
را در شیشه زمان
حبس میکنم تا عطر
نفسهایت را در کنارم
احساس کنم.