نوشتن همیشه هم راهی برای آرام شدن نیست، همیشه راهی برای ثبت خاطرات نیست...گاهی آدمی می نویسد تا فراموش کند، می نویسد تا دردهایش روی کاغذ کمتر جولان بدهند تا بتواند آرامتر فراموش کند، گاهی آدمی می نویسد تا به صورت ناگهانی خودش را از مساله وارهاند...اصلا گاهی آدم می نویسد چون نمیتواند حرف بزند، انگار تنها راه نظم گرفتن ذهنش همین نوشتن باشد که اگر ننویسد دیگر نتواند جلوتر برود، که اگر یک قدم به عقب تر هم برگردد در باتلاق گذشته غرق شده است...آدمی گاهی می نویسد چون تنها چاره کارش را همین می بیند،گاهی ذهنت که نامنظم میشود دیگر خودت هم نمیدانی که چطور به آن نظم بدهی که حرف زدن دیگر چاره کار نیست و تنها همین قلم میشود همدمت...گاهی نوشتن دردهایت میشود درمان تمام نداشته هایت که میخواهی ان ها را به دست فراموشی بسپاری....