نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

نوت نویس

جایی برای خالی کردن آن چه در ذهنم می گذرد ...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گرما» ثبت شده است

عشق اگر عشق باشد زمان و مکان نمیشناسد

عشق اگر عشق باشد که دیگر دوری سرش نمی شود.

در دورترین نقطه جغرافیا هم که از یارت قرار گرفته باشی

 باز هم از دوست داشتن کم نمی شود.

مگر می شود کسی را دوست داشت اما ا ز دوریش دلتنگ نشد؟

 مگر می شود دلتنگ شده و رهایش کرد؟

مگر می شود کسی را دوست داشت و به غیر او نگاهی انداخت ؟

نمی شود جانم....امکانش نیست...

عشقی که عشق باشد ناگهان بروز نمی یابد ، در امتداد زمان ، به مرور پیدا می شود ،

 شعله می کشد از درون می سوزانتت اما دیگر روشنت که کرد خاموش نمی شوی

اما به مرور شعله ها تک به تک کم می شوند

اگر خاموش شدند دیگر اسمش عشق نیست ، هوس است ،

  دوست داشتن و عشق واقعی خاموش نمی شود ،

شعله هایش کم می شود ، شمعی می شود

که نورش گرمایش درونت را گرم نگاه می دارد

دیگر مثل گذشته نمی سوزانتت اما گرم نگهت می دارد ،

با گذشت زمان خاموش نمی شود ،

شعله ای همیشگی برای یک دوست داشتن مداوم و پایدار

غیر از این هر چه هست هوس است

عشق را بدنام نکنیم ،

 این ها همه اش دروغیست برای بدنام کردن عشق

در کوچه های دروغگویی و ریا ...

اما او فقط در کوچه های صداقت فرش میگستراند

 شعله اش روشن می شود و درونت را از برای همیشه روشن می کند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 11 August 15 ، 13:31
notenevis ...

ﻇﻬﺮ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺍﺳﺖ.

ﺳﺎﻳﻪ ﻫﺎ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻨﺪ، ﻛﻪ ﭼﻪ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ.

ﺳﺎﻳﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺑﻲ ﻟﻚ،

ﮔﻮﺷﻪ ﻳﻲ ﺭﻭﺷﻦ ﻭ ﭘﺎﻙ،

ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ ! ﺟﺎﻱ ﺑﺎﺯﻱ ﺍﻳﻦ ﺟﺎﺳﺖ.

ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺧﺎﻟﻲ ﻧﻴﺴﺖ:

ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﻫﺴﺖ، ﺳﻴﺐ ﻫﺴﺖ، ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻫﺴﺖ.

ﺁﺭﻱ

ﺗﺎ ﺷﻘﺎﻳﻖ ﻫﺴﺖ، ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺮﺩ.

ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺳﺖ، ﻣﺜﻞ ﻳﻚ ﺑﻴﺸﻪ ﻧﻮﺭ،

ﻣﺜﻞ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻡ ﺻﺒﺢ 

ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﻲ ﺗﺎﺑﻢ، ﻛﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ

ﺑﺪﻭﻡ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺩﺷﺖ، ﺑﺮﻭﻡ ﺗﺎ ﺳﺮ ﻛﻮﻩ.

ﺩﻭﺭﻫﺎ ﺁﻭﺍﻳﻲ ﺍﺳﺖ، ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﺪ. »


سهراب سپهری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 09 August 15 ، 12:37
notenevis ...