سرسره ای در ذهن...
Saturday, 25 April 2015، 01:00 PM
حرف ها در سرت میچرخند، تاب میخورند قل قل از سرسره امواج افکارت در ذهن بر سر زبان می آیند اما صوت نمیشوند... هوای حوصله ات ابری میشود، دلت فریاد میخواهد یک جایی در انزوای لحظات تاریک اما امان از سکوتی که چنگ انداخته بیخ گلویت و خفه ات میکند و تو برای بار هزارم با خودت زمزمه میکنی این حرف هم بماند برای وقتی مقتضی که هیچ وقت نخواهد رسید و بدین سان لحظات رخوت انگیز و کسل وار میگذرند...
15/04/25