غم در اوج شادی!
Saturday, 30 May 2015، 05:49 PM
آدمی که یک اتفاق تلخ در زندگیش افتاده باشد، یک بار تا مرز بی تفاوتی و خنثی شدن نسبت به همه چیز پیش رفته باشد در دوست داشتن آدم ها گاهی ترسو میشود...در شادترین لحظاتش یک غم عجیب و آرامی نشسته که باور ندارد که شادمانیش ماندنی باشد، که دوست داشتنی وجود داشته باشد. از بس هربار امید داشت و ناامیدش کردند، از بس هربار اعتمادش، بی اعتمادی شد... آدمی که یک بارتا ته همه چیز را رفت و به بن بست رسید و پیش همه رسوا شد دیگر از ریسمان سیاه و سفید میترسد، بیشتر از خودش از یادآوری اشتباهش توسط بقیه میترسد...آدم ها را نباید بی تفاوت کرد، نباید ترساندنشان! کاش در حق آدم ها بیشتر مهربان و انسان باشیم.
پ.ن:جواب ایمیل و نظرات رو ذر اسرع وقت میدم.
15/05/30