شناخت خودت بدون درد، بدون دردسر!
یکی از راه های شناخت بهتر خودت این میتواند باشد که بنشینی و آرشیو خاطرات، وبلاگ، اسمسات را بخوانی. داشتم آرشیو میخوندم که دیدم نوشته بودم که نود و دو برایم سال خوبی نبود، با کلی آرزوی خوب برای نود و سه وارد سال بعد شده بودم، بعد دیدم که نوشته بودم 93هم از بدترین سال های زندگیم بوده، دقیقا با خودم فکر میکردم میان همین اتفاقات به ظاهر بد، اتفاقا چقدر هم که خوب شد. به جایش بزرگتر شدم، هی بیشتر یاد گرفتم که زندگی و زمان منتظر هیچکس نمی ماند، هی بیشتر فهمیدم که بند کفشم را محکم تر کنم و پابه پای رویاهایم قوی تر از قبل قدم بردارم، فهمیدم هیچ چیز این زندگی را آنقدر جدی نگیرم که مرا استاپ کند. من پخته تر شدم و زندگی به خیال خودش مرا خام ترم کرد. تازه کم کم قدر زندگی در لحظه و حال را میفهمی و تصمیمت را میگیری که هیچ حالی را قربانی نکنی! نه برای هیچ گذشته و نه برای هیچ حالی! ضمنا تازه میفهمی زندگی سر شوخی را سال هاست باتو باز کرده، اتفاقاتش را نباید چندان هم جدی گرفت، بگذار به خیال خودش فکر کند تو را بازی داده ودلخوش شود!