وصف عاشق!
آدمی که عاشق است را نمیشود راهنماییش کرد، نمیشود نصیحتش کرد که دست بردار، نکن ، عاشق نباش...آدمی که عاشق است تنها یک سره معشوقش را میبیند، تمام خواب و خیالش همان است که هست، عیبها را نمیبیند، در جای مجنون نشسته عیوب لیلیاش را هم حسن میبیند. آدمی که عاشق است را باید رها کرد، باید گذاشت تا عاشقی کند، تا میتواند بیقراری کند، شبها از داغ دلتنگی خواب به چشمش نیاید، شاید یک روز همه اشتباه کرده باشند، شاید هم یک روز رسید، خدا را چه دیدی، شاید همه عالم و آدم اشتباه کرده باشند و به وصال رسید...باید گذاشت که یک بار تا ته همه چیز را برود، آن وقت اگر نرسید، اگر شکست خورد آن وقت خودش میفهمد عاشقی هیچ نیست جزیک رسوایی که نامش میماند، آن وقت بزرگ میشود، یاد میگیرد پای هر رابطهای نماند، یاد میگیرد هیچکس ارزش تحقیر شدن و عزت نفس برباد رفتهاش را ندارد.یک دور تا ته همه چیز رفتن میارزد که بداند هیچکس مایملک هیچکس نیست و عشق یعنی رها بودن، آزادی و نه در بند بودن و اسارت.
مخصوصا این قسمتش:
هیچکس مایملک هیچکس نیست و عشق یعنی رها بودن، آزادی و نه در بند بودن و اسارت.