عاشق شدن چه آسان و اما عاشق ماندن چه سخت
به گمانم از سختترین کارهای دنیا عاشق ماندن باشد. به معشوق که رسیدی، وصالت که حاصل شد، آن وقت است که نهال رابطهات میوه دادهاست تازه، آن وقت است که فکر میکنی، تمام شد، رسیدهای، دیگر تلاش نمیکنی. حالا دیگر تمام آن تب و تاب در پیچ و خم گذر زمان خوابیده، شور و هیجانها آتشش خاموش شده، همه چیز به همان حالت روتین و همیشگی درآمده. مثل آدمی که یک تغییر مهم در زندگیش رخ بدهد، آن اوایل گیج ویج است اما بالاخره وفق میدهد خودش را...درختی که میوهاش وصل شده است اما اگر مراقبت نشود، اگر حواست به آن نباشد میوهاش همان یک بار است، کم کم پژمرده میشود، باید حواست به ریشهاش باشد که نخشکد درون خاک، باید به برگهایش توجه کرد تا خشک نشود، باید پاییز و بهارش را در کنار هم بردباری کرد. عاشق شدن چه آسان و اما عاشق ماندن چه سخت...یادمان باشد اگر روزی عاشق شدیم مراقب باشیم که عشقمان که به ساحل امن رساندیم آنقدر به آن عادت نکنیم که دیگر صدای امواج زیبا را نشنویم. مراقب طراوت وتازگی روابطمان تا همیشه باشیم.