سبز خواهم شد:]
Sunday, 13 September 2015، 01:17 PM
داشتم فکر میکردم که بعد از بیست سالگی خیلی یهو زمان سرعت گرفت.چشم باز کردم هشت سال از روزی که دانشجوی لیسانس شدم و یه دختر سرخوش تخس هیجده ساله بودم گذشته و نتایج کنکور لیسانس امسال هم رسیده. داشتم به آرزوهایی فکر میکردم که پشت سرم جاموندن و به رویاهایی که هنوز دارم و شوق رسیدن بهشون گاهی امیدم رو مجبور میکنه که ناامیدی نیاد سراغشون. آدم یه جایی تو زندگیش وایمیسه استاپ میکنه و به کم قانع میشه اما من هیچ وقت نتونستم به شرایط غیردلخواهم عادت کنم و این که هنوز که هنوزه یه عالمه رویا و آرزو دارم که واسه تک تکشون حاضرم وقت صرف کنم. چیزی که این روزا فقط گاهی کلافم میکنه نداشتن انگیزه های کافیه که اونم یه مساله کاملا درونیه و دارم رو خودم کار میکنم که باز شور و اشتیاق قبلیم برای رسیدن به هدفام رو زنده کنم:] پ.ن: لپ تاپ عزیزمو بردم دکتر کلی خرج گذاشته رو دستم. تازه فهمیدم چقدر کارام به اون طفلکی بند بود. هق.
بیست و دوم شهریور نود و چار
15/09/13