کتاب زندگی
Sunday, 18 October 2015، 05:18 PM
زندگی درست همانند کتابیست به وسعتی نامحدود که لحظاتی متمرکز نمیشود، جملاتش نامفهوم و پرت و بلا میشود و گاهی حس میکنی چند برگ از آن کم است یا گمشده. لحظاتی هم چنان از خواندن و بودن در بعضی برگ هایش لذت برده ای که انگار شناگری ماهر شده باشی که در دریایی عمیق در حال دست و پا زدن در عین لذت بردن دیوانه وار از دیوار بلند امواج باشی... برگ هایی از زندگی را هم جلو میزنی، نمیخوانیشان، از بس بیخیالی دلت میخواهد، از بس دلت لاقید شدن میخواهد... هرچه هست کتابیست با یک انتها که چه بخواهی چه نخواهی به آن میرسی و کاش جوری برسی که بتوانی با لبخندی عمیق کتابت را به اتمام رسانده باشی.
15/10/18