به وقت گریه های شبانه
دیوار مست و پنجره مست و اتاق مست
این چندمین شب است که خوابم نبرده است ؟
رویای تو ، مقابل من ؛ گیج و خط خطی
در جیغ جیغ گردش خفاش های پست
رویای «من» مقابل «تو» ، تو که نیستی
دکتر بلند شد و مرا روی تخت بست
دارم یواش یواش که از هوش می ... روم
پیچیده توی جمجمه ام هی صدای دست
هی دست دست می کنی و من که مرده ام
آن کس که نیست ، خسته شده از هر آنچه هست
من از ...کمک! همیشه ...کمک ! .... خسته تر .... کمک
مادر یواش آمد و پهلوی من نشست
« با احتیاط حمل شود چون شکستنی است »
یکهو جیرینگ بغض کسی در گلو شکست ...
" سید مهدی موسوی "
پ.ن: آدمی که ساعت چهار صبح با یه صورت خیس از بغضی که جرات نداره توی بیدار بشکنه از بس غرورش خدشه دار میشه بیدار میشه و دیگه خواب به چشمانش حروم میشه رو نباید ملامت کرد... اما حیف که وقتی احساست رو خیلی وقت باشه کشته باشی قاتلی میشی که حتی در سخت ترین و دلتنگ ترین و احساسی ترین شرایط حتی توی خواب هم حقی واسه اشک هم قایل نمیشی.