خدا کند شادی کردن یادمان نرود...
Friday, 20 November 2015، 10:00 AM
درد آن جاست که یادت برود چه کار میکردی که هرلحظه دلت خوش بود، خنده هایت از ته دل بود، دلت اینقدر آشوب نبود و ذهن مواجت ساحلی امنش جایگاهت بود. نگاه میکنی و میبینی آنقدر ذهنت درگیر شده که درست میان اقیانوس افکار و ایده هایت زانو زده ای، امواج خروشان تو را هرلحظه دربر میگیرند و هرثانیه بیم غرق شدنت هست. زندگی یکهو سخت میگیرد، یک دفعه همه چیز در هم پیچ میخورد، پیچک تنهایی ناگهان دور و بر دست و پایت را میگیرد و ناتوانت میکند. اما شاید برای آدمی که به امید اعتیاد دارد، به بهبودوضعیت همیشه نگاه میکند روزی برسد که بنشیند و بعد از یک دل سیر خنده های از ته دل زیر لب زمزمه کند "من اما هیچ وقت فراموشم نمیشود روزهایی گذشت که خواستم فراموش کنم شادی را و اما غم نتوانست کاری از پیش ببرد." اینطور آدم به خودش می بالد...
15/11/20