احساسات جاری
Thursday, 7 January 2016، 11:58 AM
میگفت آدم یک بار عاشق میشود و بعد از آن فقط ادای عاشق شدن را در می آورد یا اصلا یک جوری عشق ناباور میشود که این مقوله از زندگیش حذف میشود. میانحرف هایش ذهنم رفت پی تصوراتم از عشق، چیزی شبیه یک رودخانه جاری، چیزی شبیه هوای اول بهار و سبز شدن و جوانه زدن درختان... داشتم فکر میکردم مگر میشود رود از حرکت باایستد؟ مگر میشود جلوی احساسات را گرفت؟ مرداب میشود، میگندد در سکوت، میشود محفل جانواران موذی زشت، همانجا بود که دیگر گوش ندادم، نشنیدم در ادامه چه گفت، به لبخندی اکتفا کردم و موضوع بحث را عوض کردم.
16/01/07