لطفش به اقرار است
میگفتم نگاه آدم ها گاهی با آدم حرف ها دارد، سکوت سرشار از همین سخنان میشود به قول احمد شاملو اما نگاه و چهره آدم ها گاهی چیزی برای پنهان شدن ندارد، چشم آدم ها دروغ نمی گوید... گاهی تمام حس های مثبت یا برعکس منفی دنیا را در چشم آدم ها میشود خلاصه کرد. برق شیطنت را میشود در چشم ها دید، اضطراب و نگرانی را... انتظار را حتی... گاهی عظمت رنج و ناراحتی را و گاهی طفل کوچکی از شادی و سرخوشی را حتی میتوان در نگاه آدم ها خلاصه کرد، آنقدر که لغات از بیانش عاجز بشوند. بی هوا نگاهم کرد و گفت :اما عشق را نمیتوان در چشم آدم ها دید تا بیان نشود، اقرار نشود...میگفت شعار نده، خودت هم میدانی عشق و دوست داشتن مثل نهالیست که اقرار کردنش حرفیست و در پی آن نظربازی هایش و نگاهش و مراقبت هایش حرف دیگریست. تا آمدم حرف بزنم باز نگاهم کرد و گفت میدانم چه میخواهی بگویی اما خودت هم میدانی مخالفت بی فایدست... دیدم راست میگوید، دوست داشتن را هرچقدر هم از نگاه حدس بزنی، توجیه کنیش باز هم اقرار به زبانش طعمش فرق میکند. اصلا همه لطفش به آن است که نظربازیش بماند به قول حافظ برای بعد از "ولی افتاد مشکل هایش" که اطمینان داشته باشی دوست داشتنی هست آن وقت با یک نگاه همه آرامش دنیا را به دلش ریزی... راست میگفت. همیشه نگاه آدم ها حرف نمیزند، گاهی تنها زبان لازم است...