آدم پررابطه ای که من باشم
آدم پر رابطه ای بودم، همیشه دور وبرم پر از دوستان و رفیقانی بوده که سعی کرده ام ارتباط خوبی برقرار کنم و تا حد توانم و آنطور که اولویت هایم به من اجازه داده روابطم را حفظ کنم.اما هیچ وقت پشیمان نبوده ام، هیچ وقت ناراحت نشده ام که چرا روابطم زیاد بوده، چرا اعتمادم گاهی بیشتر از چیزی بوده که باید و چرا انقدر گاهی مورد اعتماد واقع شده ام که به اجبار وقتم را گذاشته ام پای شنیدن درددل های دوستانم، چرا که همین ها باعث شده که بشوم آدمی که اکنون هستم، چرا که باعث شده خیلی از تجاربی را که خودم شخصا مسیرش را جلو نرفتم، بی هیچ ضرری کسبش کنم، یا با خیلی از روحیات و رفتارهای آدم ها بیگانه نباشم، این که بدانم هیچ چیز از هیچکس بعید نیست و این که بدانم که دوستی ها و خاطراتشان چه تلخ و چه شیرین باعث میشوند که من از دام روزمرگی فرار کنم برایم دلچسب بوده، همه این ها را گفتم که به اینجا برسم که از دوستی کردن با آدم ها نترسید، از اعتماد کردن و ضربه خوردن وشکست و ناراحتی نترسید، همه این ها باعث میشود که آدمی بزرگتر شود، کمی پخته تر شود و به بلوغ رفتاری لازم در روابط شخصیش نیز دست پیدا کند...چیزی که من هم همیشه به عنوان ره آورد تمام دوستی هایم به آن نگاه میکنم، یه بلوغ رفتاری خالی از خودخواهی و تجاربی که از من ادم بهتری بسازد که امیدوارم روزی اینطور بشود.