از اول شباهت ها مهمند
گاهی آدم ها ناشناخته های آدمی دیگر را دوست دارند، عاشق مرموز بودن یک نفر میشوند، خاص بودنش، متفاوت بودنش، اصلا هم مهم نیست که چقدر دنیایی از تفاوت هاست میانشان، دریایی از اختلاف بین دو آدم که گه گاه حتی امواجش گریبانگیر طرفین میشود و اما هربار به هرنحوی هست این کشتی رابطه به ساحل امن آرامشی میرسد، با تمام اختلاف های حل نشده، با همان دنیای تفاوت. اما یک روز یک جایی کل این اختلافات کشف میشوند، همه چیز حل میشود در ظرف زمان، آن وقت است که هرکدام میخواهند به علایق خود برسند، دنبال شباهت میگردند و اما یافت نمیشود، دنبال آرامش میگردند تلاطم امواج طوفانی سرگردانشان میکند، تازه میفهمند که یکدیگر را دوست ندارند، تکرار رنج میزاید و وابستگی جدایی را سخت میکند. از یک جایی به بعد رفتن سختشان میشود و ماندن جهنمشان. گاهی آدم باید حواسش را جمع آن کند که از ابتدا بداند دنبال اسرار و ناشناخته ها بودن و رمز ورموز گاهی آنقدر هم جذابیت ندارد، تهش همان تفاوت هاست که باقی میماند و شباهت هایی که گم شده اند و دنبالشان میگردی میان خودت و دیگر آدم ها...