روز مامانا مبارک:)
از عصر دارم فکر میکنم به رابطه خودم با مامانمم. دارم فکر میکنم از وقتی که بچه بودم همیشه یه دوست خیلی نزدیک برام بوده که در خصوصی ترین لحظاتمم حضور داشته و کنارم بوده. هرچی بزرگ تر شدم، بیشتر فهمیدم چقدر دوسش دارم، چقدر خوبه که مثل بعضی دوستام نیستم که نمیتونن همه چیو به ماماناشون بگن. درسته خیلی نگرانم بوده همیشه، و گاهی نگرانیاش اذیتم کرده ولی خب حتی وقتایی که باهم دعوامون شده بازم عین دوتا رفیق بودیم. درسته مامان از لحاظ اعتقادی فکر میکنه دخترش به خودش نرفته و گاهی به خاطر تفاوتای نسل و تفاوت سطح توقعات، خواسته ها و اعتقادات حرف هم رو نمیفهمیم اما بازم همدیگه رو دوس داریم. عاشقشم و میدونم توی تموم مسایل زندگیم نفر اولی هست که میتونم بابت همه چیز بهش اعتماد کنم. روز مادره و من هرچقدر فکر میکنم نمیدونم چطور باید با لغات بازی کنم مامان رو وصف کنم، اصلا چطور امکان داره مامانی که هم بهترین رفیقته و هم مامانت رو وصف کرد؟ مامان جون عاشقتم و روزت مبارک:)