یادت میرود شروعی دوباره را ...
Saturday, 2 April 2016، 08:12 PM
گاهی یادت میرود شروع کردن را، آغاز را ، از بس هر بار رها کردن ، تمام شدن و پایان را تجربه کردی ، از بس هربار خواستی و نشد، تلاش کردی و نرسیدی، پیروزی خواستی وشکست شد...شروع رو گاهی باید یکی به یادت آورد، یکی مسبب آغازت بشود، یکی باشد که چیزی درونت زنده کند که مرده باشد درونت...مثل زن آبستنی که بچه ای درونش مرده باشد، گاهی درونت حس آغاز می میرد، با یک اتفاق ، با آمدن یک نفر درونت جوانه ای سر در می آورد و رشد میکند، مثل بذری که درون خاک بکاری ، مراقبش باشی ...جایی میان پایان قبلی وشروع مجدد میشود آن وقت که منتظر شروعی مجدد میشوی...
16/04/02