فقط زنده می ماند...
Thursday, 28 April 2016، 02:43 PM
یک جا آدم دست از تلاش برای بدست آوردن آدم هایی که تا پای جان دوستشان دارد بر میدارد، تا قبلش تمام تلاشش را کرده و خودش را به آب و آتش زده، درست مثل پرنده ای که درون قفس افتاده باشد، تمام پروبالش درد بگیرد از بس هی خودش را به در و دیوار کوبیده باشد و اما رها نشده باشد، کز میکند کنج قفس، آرام آرام آب و دانه ای که براش می ریزند را میخورد دانه دانه و زنده می ماند.... زنده می ماند اما زندگی نمیکند تا جایی که قفسش را باز گذارند، بال بزند از قفس بیرون آورد و یا با تمام دردی که پروبالش دارد پرواز را همچنان باور دارد رها میشود یا آنقدر دردش عمیق است که بیرون را نگاه میکند و به درون قفسش برمیگردد... یک جا هست آدم خسته میشود، دلش میگیرد از دست کسانی که دوست داشتنشان دردش را به پروبالشان انداخته، اما زنده می ماند، نه آن که زندگی کند فقط نفس میکشد...
16/04/28