امان امان از احساسات بیان نشده!
آدم ها میتوانند از بیان نکردن احساساتشان بمیرند حتی...زندگی بدون عشق جهنمیست برای خودش، آن جایی که یک نفر را داشته باشی که نه بتوانی ترکش کنی و نه بتوانی عوضش کنی شرایط بدتر هم میشود، چرا که همیشه قسمتی از روح معشوق در وجود عاشق جا می ماند، آن وقت است که دنیایی از حرف ها می ماند در دل دونفر، گاهی سکوتش تو را به سکوت وا میدارد، حرف نمیزنی، حرف نمیزند، در سکوت خودشان را زندانی میکنند طرفین تا آب ها از آسیاب عشقشان افتد...مثل ابری که تمام اشک هایش را ریخته باشد و وقت رفتنش رسیده باشد، مثل وقتی که آنقدر انتظار کشیده اند طرفین که به این باور رسیده اند که حتما اگر زیاد تلاش کرده ای و نتیجه نگرفته ای پس حتما همیشه آنطور نمیشود که میخواهی، آن وقت است که انتظاری که تا دیروز شیرین بود هم تلخ میشود، مثل ان می ماند که وسط کویر دنبال دریا گشته باشی...آدم ها تا وقتی که بتوانند از احساسشان راحت ، بی دوز و کلکل، بدون ترس و واهمه حرف بزنند، میتوانند زندگی کنند وگرنه زنده می مانند بی آن که زندگی کرده باشند.