نرسیدن!
Sunday, 5 June 2016، 12:11 PM
یک جا وقتی نمیرسی تصمیم میگیری که عطایش را به لقایش ببخشی و راه آمده را به دست خاطراتت بسپاری و دیگر تلاش نکنی. یک جا هست که نرسیدن را هم یاد میگیری، هرچقدر هم که پاهایت تاول زده باشد، خسته راه باشی و از دور زندگی عقب افتاده باشی، واقع بینانه هرچه هست و نیست را رها میکنی و سعی میکنی راهت را عوض کنی، حالا اگر آدمی باشی که همیشه در زندگیش فقط با واژه رسیدن دست و پنجه نرم کرده، احتمالا بار اول با زجر و مشقت زیادی فعل نرسیدن را صرف میکنی اما همیشه بار اول سخت است، چرا که زندگی پر از نرسیدن است که هرچه دیرتر درکش کنی، زجرش هم بیشتر میشود...
16/06/05