بگذار ناشکری کنند...
ما آدم ها گاهی ناشکر میشویم، گاهی قدر نمیدانیم، قدر تمام آن کسانی که هستند، کسانی که جان دلند اما نمیخواهیم قبول کنیم که هستند...در نهایت واکنش همه آدم ها در قبال فقدان یکی اما یکسان است...عادت....آدم ها به ناشکری هم عادت میکنند، به فقدان هم عادت میکنند، به نبودن ها ، به قدر ناشناسی ها و ناسپاسی ها .... یک جا میرسند به جایی که به دلگرمی نیاز دارند، به یک حضور...آن وقت همانجا عادت میخورد توی سرشان، تازه میفهمند دل شکسته حال بد نیست که خوب بشود، که چقدر نیاز دارند که یکی باشد که دلداریشان بدهد...آن جا شاید بفهمند تنبیه شده اند، تاوان میدهند، یکی را یک روز آزار داده اند وحالا دارند درد همان را به جانشان میکشند...آدم ها بالاخره یک روز میفهمند که کجا دل شکسته اند که دارند تاوانش را میدهند...همین است که هروقت کسی آزارت داد باید بگذاری و بگذری و در دلت واگذارش کنی به خدا تا یک روز یک جایی شاید دلش شکست وآن جا فهمید تاوان چه را میدهد...آدم ها را گاهی باید به حال خودشان گذاشت، حتی در قبال فقدانت باید بگذاری خودشان به نتیجه برسند که بودنت بهتر بود یا نبودنت ...