خلوت تنهایی
آدم ها باید بدانند چه وقت باید تلاش کرد و چه وقت باید وا داد و رها کرد. وقت هایی هست که پراز خالی میشوی، توضیحش سخت میشود که به دیگران از حال و احوالت بگویی، گمان میکنند برگ ریزان زندگی، رنگ خزان به حالت داده... اما امان از آن روزهایی که اینطور پراز خالی شده ای یا شاید خالی از پر هایی که تمامی ندارند... شب درست وقتی همه در خوابند تمام ذهنت بیدار است حتی اگر چشمانت خواب باشد... دور میشوی از همه تا اجازه بدهی سکوتت از هر منظری مفهومی بیابد و تو بی توجه به هر نظری تنها به خلوت خودت خو کنی و از هر آن چه تو را به دنیای پیرامونت وصل میکند دوری کنی... آن وقت است که آرامشت بعد از چندی برمیگردد، حالت بهتر میشود و برمیگردی به آغوش دوستانت، محیط پیرامونت، بی آن که کسی از تنهاییت با خبر شده باشد و برای بهتر شدنت کاری کرده باشد... اینطور توقعت از آدم ها را کم میکنی، صبوری و آرامش را تمرین کرده ای و یاد گرفته ای گاهی برای رسیدن به حال خوب باید وا داد و به خلوت خودت پناه برد...