آهاى غمى که مثل یه بختک رو سینه من شده اى آوار
Thursday, 17 August 2017، 10:20 PM
وقتى حس میکنى در دنیاى هیچ کسى نیستى، در ذهن کسى پرسه نمیزنى مدام و کسى را ندارى که دلتنگت شود، در اوج تنهایى فرو رفته اى، با خودت نمیتوانى کنار بیایى و گمان میکنى تنهاترین انسان روى زمین هستى که میان زندگى خودت هم به بن بستى رسیده اى که چاره تى ندارد... دلتنگى خفه ات میکند و با خودت فکر میکنى، باید صبور باشی، صبور باشی و صبور... باید بگذارى این سایه اضافى، این حس غمى که مثل بختک روى سرت آوار شده، از گلویت دستش را بردارد تا نفس بکشى، تا بدانى که زنده اى، تا شاید تمام آن حس هاى منفى از بین رفت و دانستى که در دنیاى خیلى ها از خانواده تا رفیقانت زنده اى حتى اگر در دنیاى یک نفر مدام پرسه نزنى، در دنیاى آن ها هستى، شاید نه مداوم، اما هستى و اهمیت دارى و تنها نمانده اى...
17/08/17