ترس از ریسمان سیاه و سفید
Monday, 4 September 2017، 07:52 PM
آدمی که یک اتفاق تلخ در زندگیش افتاده باشد، یک بار تا مرز بی تفاوتی و خنثی شدن نسبت به همه چیز پیش رفته باشد در دوست داشتن آدم ها گاهی ترسو میشود...در شادترین لحظاتش یک غم عجیب و آرامی نشسته که باور ندارد که شادمانیش ماندنی باشد، که دوست داشتنی وجود داشته باشد. از بس هربار امید داشت و ناامیدش کردند، از بس هربار اعتمادش، بی اعتمادی شد... آدمی که یک بارتا ته همه چیز را رفت و به بن بست رسید و پیش همه رسوا شد دیگر از ریسمان سیاه و سفید میترسد، بیشتر از خودش از یادآوری اشتباهش توسط بقیه میترسد...آدم ها را نباید بی تفاوت کرد، نباید ترساندنشان! کاش در حق آدم ها بیشتر مهربان و انسان باشیم.
17/09/04