قربانی های روزهای بزرگسالی...
بزرگتر میشوی و با خودت دغدغه هایت هم بزرگتر میشود، آرزوهایت ... فکر و خیالت بزرگتر میشود، آنقدری که یادت میرود شادمانه هایت را ، کودکانه هایت را ، معصومیت تا سرحد مرگ احساساتی شدنت را ، هیجانات نابت برای رسیدن هایی که حال برایت کمتر شده است ارزششان ... یادت می آید؟ آن وقتی که برای کوچککترین خواسته ه چه تلاش ها نمیکردی و اکنون برایت دستاوردش آنقدرها هم سخت و غیرقابل باور نیست...بزرگتر میشوی و هرچه را باور نمیکردی که به حقیقثت بپیونند به حقیقت پیوسته واکنون چیزهایی به لیست باورنکردنی هایت اضافه شده است، که سخت تر شده مسیرشان ... هیجان هایت قابل کنترل شده ، عقلت بر احساست حکم میکند ، محافظه کار تر شده وآرام تر و محتاط تر در جاده زندگیت قدم برمیداری...هرچه هست و نیست ، بزرگتر شدن وعاقل تر شدن از خصلت های انسانیست..اما خودم و شما را به خدا قسم که هیچ گاه نگذاریم شادمانه های کودکانه مان، ذوق کردن هایمان برای چیزهای کوچک و هیجانات پاک و زلال کودک درونمان قربانی بزرگتر شدنمان شوند...