پل هایی که خراب شد
Saturday, 25 November 2017، 12:11 PM
گفت برمیگردم،
و رفت،
و همهی پُلهای پشتِسرش را ویران کرد.
همه میدانستند دیگر باز نمیگردد،
اما بازگشت
بیهیچ پُلی در راه،
او مسیرِ مخفیِ بادها را میدانست.
قصهگوی پروانهها
برای ما از فهمِ فیل وُ
صبوریِ شتر سخن میگفت.
چیزها دیده بود به راه وُ
چیزها شنیده بود به خواب.
او گفت:
اشتباه میکنند بعضیها
که اشتباه نمیکنند!
باید راه افتاد،
مثل رودها که بعضی به دریا میرسند
بعضی هم به دریا نمیرسند.
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد!
سیدعلی صالحی
17/11/25