داره یادم میره حرف زدن رو...
Monday, 5 February 2018، 12:46 PM
گاهی که دلت میخواهد حرف بزنی، اگر آن آدم هایی که دلت میخواهدشان، اگر همانها که در لحظه به ذهنت میرسند که مناسب ترینند برای پای صحبتت نشستن نباشند، بود یا نبودشان حتی با یک روز تاخیر هم دیگر انگار بی فایده باشد.روبرویشان می نشینی، نگاهشان میکنی، اما انگار دیگر حرفی نداشته باشی. به همین سادگی فراموش کرده ای تمام حرف هایت را، درست مثل یک خوراکی با طعم نبودن. شاید که گاهی هم به نفعت باشد و این خوراکی خوشمزه ترین خوردنی دنیا باشد و گاهی هم نه! اما راستش امان از آن روز که عادت کنی به خوردن مداوم حرف هایت...آن وقت است که دیگر بودن یا نبودن برایت مساله نیست، فراموشیست که مساله میشود، چرا که خودت هم دیگر حرف هایت را به یاد نمی آوری، اصلا یادت میرود حرف زدن را ...امان از همان روز...
18/02/05