از میان نامه هایم به دخترم
در میان نامه هایم در آینده به دخترم خواهم نوشت که هرگز مثل یک انگل زندگی نکن! هرگز برای رسیدن به خواسته هایت و برای رویاهایت دست از تلاش نکش و هیچ وقت برای رسیدنت آویزان زندگی کسی نشو! هیچ وقت فکر نکن کسی میتواند تو را خوشبخت کند که تو خودت مسوول خوشبختی خودت در زندگی هستی...به دخترم خواهم گفت که هرگز اجازه نده کسی عنان زندگیت را دستش بگیرد، که همیشه فرمان زندگی در دستانت باشد و گوشه چشمت به آینده ای که از تو یک زن موفق، مستقل و قدرتمند میسازد که میتواند در زندگی هرمرد موفق دیگری آنقدر زن باشد که مردش به او ببالد که یاری دارد که بار نیست...به او یاد خواهم داد که هرگز دست نکشد از رفتن و به رسیدن امید داشته باشد حتی اگر یک وقت هایی نرسد، حتی اگر یک جاهایی شکست، یک جاهایی زمین خورد، یک جاهایی پای رفتنش همراهی نکرد و زانو زد ، اما هرگز رویاهایش را فراموش نکند و برای هر آن چه که در زندگیش میخواهد و نداردش بجنگد همچون مادرش. به او ثابت خواهم کرد که روی پای خودش ایستادن چه لذتی دارد...روزی به دخترم خواهم گفت که تنهایی سخت میشود گاهی، خیلی هم سخت میشود، اما میتواند هیجان انگیزش کند، تجربه کند، ماجراجویی کند و هر آن چه در زندگیش لازم است را یاد بگیرد، مستقل شود، روی پای خودش بایستد، احساساتش را بهتر بشناسد و مجال بروز و پیدا کردن خود واقعیش را به خودش بدهد و آن وقت با انرژی مضاعف تری سراغ کسی برود که میخواهد و خوشبختیش را با او قسمت کند.