وای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی...
Monday, 26 February 2018، 04:11 PM
وای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی
که بس دور است بین ما که این سو پیرمردی با سپیدی های مو
و هزاران بار مردن ، رنج بردن
با خمی در قامت از این راه دشوار
که این سو دستها خشکیده ، دل مرده
با ظاهر خنده ای بر لب
و گاهی حرفهای پیچ در پیچ و هم پیچ
و گهگاهی دو خط شعری که گویای همه چیز است و خود ناچیز
وای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی
که بس دور است بین ما
که آن سو نازنینی غنچه ای شاداب
و صدها آرزو بر دل و گهواره ای عشقی
که چندی بیش نیست شاید
و از بازیچه بودن ، سخت بیزار است
وای بر من گر تو آن گم کرده ای باشی
که بس دور است بین ما
و عاشق گشتن و عاشق نمودن سخت دشوار است...
مسعود فرمنش
18/02/26