از خودت بودن راضی باش!
میتوانی از خودت خجالت بکشی، از احساسات همچو آینه ات، از احساسات کودکانه ای که گه گاه آدم ها را میترساند...از احساسات زیادی که گاه باعث میشود دیگری فکر کند بویی از منطق نبرده ای، در حالی که حاضر میشوی شرط بندی کنی که در سخت ترین شرایط زندگیت درست آن لحظاتی که عقل و منطقت باید بیدار میبود، عقلانی ترین تصمیمات عمرت را گرفته ای و منطقی ترین رفتارهایت را به نمایش گذاشته ای به گونه ای که همه را به ستایش خودت واداشته ای و هیچ حسرت به دل خودت نمانده که جایی که باید عقلانی می بودی با احساس خرابش کرده ای...اما راستش خوب نیست خودت را سانسور کنی...کاری که من کرده ام، گاهی از ترس آن که او فکر نکند که من احساسی ترینم ،همه احساسم را پنهان کردم...اما این روزها دیگر احساسم را پنهان نمیکنم، دیگر احساسم را تا سرحد جنون کنترل نمیکنم و تا آن جا که میشود می پذیرمش و سعی میکنم حتی بروزش بدهم برای آن هایی که عزیزند...آدم ها باید بفهمند که خود واقعی من دختریست قوی، محکم، متکی به نفس و مستقل که گاه به گاهی لبریز از احساسات میشود و بروزش میدهد، گاه به گاهی دلش میخواهد آدم ها را در آغوش بکشد و به آن ها بگوید چه احساس خوبی دارد از حضورشان، گاه به گاهی دلش بخواد دختربچه درونش را بروز بدهد وگاه به گاهی آنقدر هیجانی باشد که آن دختر عاقل را پشت لبخندهای کودکانه و هیجانش پنهان کند...از این که خودم هستم و با خودم آشتی کرده ام و هرکاری میکنم برای دل خودم هست راضی هستم. از این که دیگر سعی میکنم سانسور نکنم و حرف دلم را راحت تر بزنم حس خوبی دارم و امیدوارم که بتوانم هرروز بهتر از دیروز باشم.