نبودم را انتخاب کردم
در زندگی آدم هایی که بود و نبودت برایشان فرقی نمیکند، نبودت را ترجیح بده تا لااقل این تو نباشی که در آخر غرورو عزت نفست خدشه دار شده باشد یا اصلا در بهترین حالت این تو نباشی که در آخر دلزده شده باشی از دست دوستی که گمان میکردی بودنت برایش همه چیز اگر نباشد اما مهم است. چیزهایی در زندگی را میتوان زود جمع و جور کرد و اما چیزهایی را نمیتوان...وقت گذاشتن و انرژی صرف کردن برای آدم هایی که قدر و ارزش واقعی بودنت را نمیفهمند مثل آن می ماند که برای کسی که چیزی از هنر موسیقی نمیداند، زیباترین سمفونی بتهون را بگذاری و بعد از او توقع داشته باشی در حد یک موسیقی دان سردر بیاورد ، یا شام آخر داوینچی را به یکی که تا به حال زیباترین نقاشیش را در دوران کودکستان کشیده نشان بدهی و از او توقع داشته باشی در حد یک نقاش درجه یک به تو تحلیل پس بدهد... باید آدم های هم فرکانس خودت را پیدا کنی، باید بدانی که آدم ها با هم فرق دارند ...باید بدانی که ارزش آدم ها به اندازه وقتیست که برای هم صرف میکنند و آن هم دوطرف یک رابطه که اگر ترازوی رابطه ها میزان نباشد ، یکی کم می آورد و به نفس نفس زدن می افتد در دامنه کوه و دیگری تا قله میرود بی آن که پشت سرش را نگاهی انداخته باشد. مراقب روابط باید بود اما همانقدر هم باید مراقب روح و روانت و مراقب احترامی که برای خودت قایل هستی، چرا که ما آمده ایم که زندگی کنیم نه آن که روح و روانمان را آزرده کنیم به خاطر چیزهایی که میدانیم پوشالیست ...