با خودت راحت باش
میدانی؟ به گمانم آن که آدم با خودش احساس راحتی کند ، با خود واقعیش. با همانی که عاشق میشود، میخندد، ناراحت میشود، غمگین میشود، حسرت میخورد، دلگیر میشود، دلتنگ میشود و تمام احساسات مثبت و منفی را تجربه میکند. میدانی مثل سالی می ماند احساسات آدمی که سردی دارد، گرمی دارد ، شکوفه و سرسبزی دارد و گاهی شاخه های خشک. آدمی باید توان آن را داشته باشد که از خودش بودن خجالت نکشد، که از افشای خود واقعیش مقابل آدم ها ابایی نداشته باشد، مهم نیست دیگرانش چطور تصور میکنند، که مهم آن است و با خودت، درون و بیرونت آنقدر راحت باشی که از فکر و اندیشه خودت خجالت نکشی و آنقدر شجاع باشی که دلت نخواهد برای کسی بابت خودت بودن توضیحی پس بدهی و البته که این مفهومش تحجر نیست که آدمی گاه در زندگیش جاهایی را اشتباهی میرود و لازم است گاه بپذیرد تغییر را ، نقد را و بداند که انعطاف لازمه ارتباط آدم هاست .اما برای پذیرفته شدن میان این آدم ها دست به اندیشه و اندازه و قدر خودت نیاز نیست بزنی، کافیست آدم های هم فرکانس خودت را پیدا کنی و با دیگران به رسم ادب معاشرت کنی تنها.