تنها نمان اما تنها باش!
میدانی؟ تنهایی واقعی آن حس آزاردهنده که کسی در زندگیت نیست، یا تنها مانده ای و یا آن که مجرد باشی نیست. تنهایی واقعی و لذت واقعی آن که به گمانم تجرد از دنیای تعلق خاطرهاست...رهایی از مجذوب عشق و روابط عاطفی شدن است. گاه آدمی آنقدر وسواس پیدا میکند که مدام به عشق فکر میکند، به رابطه عاطفی ، به آدم هایی که درزندگیش آمدند و رفتند.گاه ساعت ها، گاه روزها، گاه ماه ها...آنقدری که زندگی واقعی خودش، دنیای خودش را فراموش میکند و این از بدترین اتفاق هاییست که ممکن است برای هر آدمی درزندگیش بیافتد. آن وقت است که تنهایی آزاردهنده ترین حس ممکن میشود، چرا که یادها، تعلق خاطرها ، آدم ها مفهومشان عوض میشود... اما از آن زمان که تصمیم میگیری که تنهاییت را بسازی، از آن زمان که رها میکنی خودت را از همه وسواس های فکری، از هرچه که بر آن نام رابطه عاشقانه یا عاطفی برچسب میخورد، تازه سفر تنهاییت آغاز میشود. آن وقت میتوانی تا دلت میخواهد از فرصت پیش آمده استفاده کنی، کتاب بخوانی، فیلم ببینی، سفر بروی، با دوستانت وقت بگذرانی و بپذیری که تو تنهایی اما تنها نمانده ای! دنیایی در انتظار توست که کشف آن گاه آنقدربه شناخت دنیای درون خودت کمک خواهد کرد که میتوانی گاه لذتش را با دیگران تقسیم کنی و حس خوبت را به دیگران هم تزریق کنی...مهم ذهن توست، مهم رفتار توست، مهم آن چه در تاریکخانه ذهن تو میگذرد است که آدم ها می آیند، می روند، ذهنت را درگیر خودشان میکنند اما آن چه باقی می ماند آن است که تو تصمیم خودت را بگیری که نقش بازنده را ایفا کنی و فکر کنی تنها ماندی و یا قهرمان زندگی خودت باشی و بدانی که تنها هستی و این تهدیدی به حساب نمی آید برای زندگیت که فرصتیست که گاه خیلی ها در زندگیشان حسرتش را دارند...تا میتوانی از سفر تنهاییت لذت ببر، آنقدری که یک روز اگر برحسب اتفاق تصمیم گرفتی سفرجدیدی در کنار یکی آغاز کنی با شادمانی به تنهاییت پشت کنی و بدانی لذت کافی را از آن برده ای.