فرآیند از چشم افتادن
گاه آدم ها یکهو از چشمت نمیافتند، در امتداد زمان آنقدر رفتارهای جورواجور میکنند که از ارتفاع بلندی انگار یکهو افتاد باشند مقابل چشمت و زمین خورده باشند.مثل وقتی تو میخندی و حواسشان به تو نیست که کنارشان داری میخندی، وقتی برایشان وقت صرف میکنی و حواسشان نیست که گرانبهاترین دارایی زندگیت را داری خرجشان میکنی. وقتی به مهربانی هایت بهایی نمیدهند جز آن که وظیفه اش می پندارند. وقتی که تو هستی و تو و بی ریایی و صداقتت و این خصیصه را چیزی به دردنخور این زمانه می بینند و وقتی وفاداری میشود طفل نوپایی که هیچکس چیزی از آن سردر نمی آورد. آدم ها با شوخی های نابجایشان ، با ببخشید حواسم نبود های پشت سرهم گفتنشان، با بی توجهی های مداوم و بها ندادنشان به خواسته ها و خصوصیات اخلاقی تو خودشان را بی ارزش میکنند در چشمت...آدمی میتواند متفاوت ترین باشد با دوستان، با خواهرش، برادرش، حتی پدر یا مادرش، اما باید پذیرفت که آدمی برای آن هایی که عزیز است وقت صرف میکند و اگر بخواهد کنارشان بماند چارچوبی از رفتار را میپذیرد تا خودش را از چشم همگان نیاندازد، چرا که آدمی به توجه و محبت همه احتیاجی ندارد اما به آن هایی که عزیز هستند برایش، بسیار احتیاج دارد چرا که آدم منزوی زندگی نخواهد کرد.